گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
صفات امام






امامت و عصمت
اشاره
از ویژگی هاي امام نزد شیعه امامیه، عصمت از گناه، اشتباه، خطا و نسیان است. ولی اهل سنت این شرط را از شروط لازم در امام
نمی دانند.
بازگشت این اختلاف به اختلاف مبنایی در حقیقت مقام امامت و ولایت است؛ توضیح آن که: شیعه امامیه ولایت را مقام قرب
الهی می داند که به سبب آن انسان کامل به مقام ولایت می رسد، و از آثار آن ولایت، امامت و رهبري جامعه در مسائل سیاسی و
دینی است. ولی اهل سنت چنین مقامی را براي غیر از پیامبر(صلی الله علیه وآله) قائل نیستند و براي آن ضرورت نیز نمی بینند، آنان
امام را در حدّ یک رئیس جمهور که تدبیر امور جامعه به دست اوست می دانند، لذا شرط عصمت را از امام حذف کرده اند. در
این مقال، به بررسی این موضوع می پردازیم.
علماي امامیه و تصریح به عصمت
همه علماي شیعه امامیه در کتاب هاي کلامی بر ضرورت عصمت امام تصریح کرده اند. اینک به برخی از اینها اشاره می کنیم:
1 شیخ مفید(رحمه الله) می فرماید:... نبّی ما به طور خصوص و امامان از ذریه او، بعد از نبوّت و امامت هیچ گناه صغیره اي از
. [ آنان صادر نمی گردد.... [ 1430
[ [ صفحه 504
2 سید مرتضی(رحمه الله) نیز در سبب حجیت اجماع می گوید: اجماع و اتفاق فقها حجت است، زیرا در اجماع آنان قول امام
. [ است؛ و عقل دلالت دارد بر این که هیچ زمانی زمین از او خالی نیست و او معصومی است که در قول و فعل خطا ندارد. [ 1431
3 شیخ طوسی(رحمه الله) می فرماید: واجب است که امام از رفتارها و کردارهاي قبیح و اخلال وارد کردن به واجبات معصوم
. [ باشد. [ 1432
4 خواجه نصیر الدین طوسی(رحمه الله) می گوید: امام باید معصوم باشد آن گاه براي وجوب عصمت امام سه دلیل اقامه می کند.
. [1433]
. [ 5 علامه حلّی(رحمه الله) نیز در شرح این جمله می فرماید: امامیه و اسماعیلیه معتقدند امام باید معصوم باشد. [ 1434
6 علامه مجلسی(رحمه الله) می فرماید: اعتقاد ما در مورد انبیا و رسولان و امامان و ملائکه آن است که آنان معصوم و از هر
صفحه 314 از 494
پلیدي پاك می باشند. آنان هیچ نوع گناه صغیره و کبیره انجام نمی دهند، نافرمانی خداوند نمی کنند و به هر چه که خداوند
. [ دستور داده فرمان بردارند. هر کس در برخی از حالات از این بزرگواران نفی عصمت کند، به مقامشان جاهل است... [ 1435
7 مرحوم مظفّر نیز می فرماید: ما معتقدیم که امام همانند پیامبر است در این که باید از تمام رذائل و فواحش ظاهري و باطنی، از
دوران کودکی تا هنگام مرگ عمداً و سهواً مصون و معصوم باشد، همان گونه که واجب است از سهو و خطا نیز معصوم باشد،
زیرا امامان حافظان و برپاکنندگان شرع اند، همان طوري که پیامبر(صلی الله علیه وآله) چنین بود؛ از این رو به همان دلیل که پیامبر
. [ باید معصوم باشد امام نیز باید عصمت داشته باشد. [ 1436
[ [ صفحه 505
اختلاف مبنایی
همانگونه که اشاره شد اهل سنت بر خلاف شیعه امامیه، عصمت را از شرایط اساسی امام نمی دانند. این اختلاف به اختلافی مبنایی
در امامت بعد از رسول خدا(صلی الله علیه وآله)باز می گردد. شیعه معتقد است دین بعد از پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیاز به
نگاهبان دارد؛ کسی که در موارد اختلاف، حلّال مشکلات مردم باشد و به تمام سنت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و حقیقت کتاب
خدا آگاه باشد تا بتواند حقیقت شریعت را براي مردم تبیین و تفسیر کند، خصوصاً با در نظر گرفتن این نکته که یکی از امتیازهاي
کتاب هاي آسمانی، تدریجی بیان کردن احکام است. به عبارت دیگر از آنجا که مردم تازه مسلمان بودند پیامبر احتیاج به کسانی
داشت که داراي مقام عصمت اند و به حقیقت شریعت آگاه اند تا بتوانند اسلام را تطبیق نمایند. کسانی که بتوانند در ابعاد مختلف
با هدایت تشریعی و باطنی جوابگوي انسان هاي قابل باشند، زیرا پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) به نصّ قرآن و سنت آخرین
پیامبر و دین او خاتم الأدیان است، پس به طور قطع بعد از هر پیامبري نیاز به اوصیا و امامان معصوم است و آنان کسانی جز
علی(علیه السلام)و اهل بیت معصومش نبوده اند.
در مقابل، اهل سنت چنین ضرورتی را درك نکرده اند. آنان با وفات پیامبر، مطلب را تمام شده می پندارند و معتقدند بعد از او به
افرادي معصوم که شریعت نبوي را تبیین و تطبیق کند، نیازي نیست؛ از همین رو بعد از پیامبر(صلی الله علیه وآله) رهبري را در
محدوده یک حاکم و رئیس جمهور، می پندارند. واضح است که با این نوع تصور از رهبري و امامت، شرط عصمت براي رهبر
لازم نیست. ولی همان گونه که گفتیم، مسئله اوصیا و امامان معصوم بعد از هر پیامبري از ضروریات هر دین است. از این جا است
که شیعه امامیه، عصمت را از شرایط حتمی امام و رهبر جامعه می داند.
ادله وجوب عصمت در امام
اشاره
شیعه امامیه معتقد است امام و خلیفه و جانشین پیامبر(صلی الله علیه وآله) باید معصوم باشد، آنان براي ادعاي خود به ادله اي چند
تمسک کرده اند. که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
[ [ صفحه 506
صفحه 315 از 494
ضرورت ارتباط با غیب
در جاي خود ثابت شده که بین غیب الغیوب که همان ذات مقدس باري تعالی است با عوالم پایین و علی الخصوص عالم انسان
باید ارتباط برقرار باشد و این ارتباط قطعاً باید از طریق مخلوقات صورت پذیرد. اکنون به تفصیل این مطلب می پردازیم:
الف) وجوب اتصال و عدم انقطاع بین عالم ربوبی و مخلوقات، خصوصاً انسان عین توحید است، و توحید انواعی دارد که یکی از
آنها توحید افعالی، با اقسام آن از قبیل توحید در تشریع، حقّ الطاعه، حاکمیت و ربوبیت است.
ب) ارتباط خداوند با مخلوقات بر دو نوع متصور است:
1 این که خداوند به طور مستقیم و بی واسطه با تک تک افراد بشر ارتباط داشته باشد که این بر خلاف نظام خلقت است.
2 این که ارتباط توسط افراد باشد. افراد نیز می توانند از جنس بشر باشند یا ملائکه. ولی از آن جا که واسطه فیض تشریع الهی
باید از جنس خود بشر باشد تا بتواند الگو و اسوه دیگر افراد گردد، در نتیجه آن واسطه نمی تواند از ملائکه باشد.
ممکن است کسی سؤال کند که وجود نبّی در ارتباط و اتصال به غیب کافی است، دیگر چه حاجتی به وجود امامان بعد از اوست؟
در جواب می گوییم: از مجموع روایات استفاده می شود هر یک از امامان حقّ تشریع دارند، نه به این معنا که آورنده اصل
شریعتند، بلکه به معناي این که هدایت هاي آنان در حکم متمّم نبّوت و رسالت و شریعت است و هدایت ها هر نوعی که هست
باید داراي عصمت باشد.
این مطلب را می توان با ذکر مقدماتی چند بیان نمود:
الف) از امتیازهاي اساسی که در تمام تشریع ها و قانون گذاري ها، خصوصاً در ادیان مشاهده می شود، تدرّج در بیان قوانین است؛
به این بیان که ابتدا قانون به صورت قاعده کلّی و عموم فوقانی بیان می شود، آن گاه به قوانین متوسط تبدیل شده و سرانجام به
قوانین جزئی که قابل انطباق بر افراد و اجتماع است، منتهی می گردد. این نوع قانون گذاري که در محاکم موجود است، به عینه در
ادیان و تشریعات آن به وسیله اولیاي الهی
[ [ صفحه 507
دیده می شود.
ب) تنزّل قوانین کلّی و قواعد عمومی بر مصادیق، احتیاج به مراقبت ویژه اي دارد، تا آن که در مقام تطبیق با یکدیگر خلط نشوند.
ج) از طرفی می بینیم سنت جاري در نظام خلقت، طبیعی بودن و محدودیت عمر انبیا و رسولان است. به همین دلیل است که آنان
به ذکر کلیات و قوانین عمومی اکتفا کرده و تنزیل و تطبیق و تبیین آنها را در موارد جزئی و مصداقی به کسانی که در خط و مسیر
آنان هستند، واگذار می کنند، زیرا حفظ دین مقتضی استمرار مراقبت در آن ابعاد است. از همین رو به افرادي نیاز است که با حفظ
و مراقبت از قواعد عمومی و قوانین کلّی که مصالح و مفاسد بشر را به خوبی در نظر گرفته است آنها را در موارد جزئی و فردي
و اجتماعی پیاده کنند، خصوصاً با در نظر گرفتن این که احکام و دستورهاي خداوند در تمام زمینه ها جریان دارد.
د) بشر عادي نمی تواند عهده دار این وظیفه گردد؛ یعنی نمی تواند در حوزه تبیین و تطبیق عهده دار مراقبت از شریعت گردد.
نتیجه این که بعد از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) و هر پیامبري دیگر، احتیاج به افرادي معصوم است تا در سطحی گسترده این
وظیفه را بر عهده گیرند و آنان در اسلام کسانی جز اهل بیت معصوم از ذریه پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) نیستند.
صفحه 316 از 494
هدایت باطنی امام
به زعم برخی که می گویند امام تنها رهبري سیاسی است که مردم را در امور اجتماعی و فردي و سیاسی، در سطح ظاهري، رهبري
می کند یا به عنوان رهبري دینی احکام الهی را براي مردم تبیین می نماید. به عبارتی دیگر، وظیفه امام راهنمایی مردم است، از
برخی ادله استفاده می شود امام وظیفه دیگري نیز دارد که همان هدایت باطنی و یا به تعبیري دیگر هدایت تکوینی است.
علامه طباطبایی ره می فرماید: امام کسی است که به واسطه امر ملکوتی که همراه اوست مردم را هدایت می کند. امامت بر
حسب باطنی، نوع ولایتی است در اعمال
[ [ صفحه 508
مردم، که هدایت آن ایصال به مطلوب است به امر خداوند، نه مجرّد راهنمایی و نشان دادن راه، که این در شأن نبّی و رسول
است.... [ 1437 ] این مطلب که احتیاج به هدایت باطنی و تکوینی امام است، صرف ادعا نیست، بلکه می توان براي آن از عقل و
نقل اقامه دلیل نمود:
الف) دلیل عقلی
برهان را با ذکر دو مقدمه، بیان خواهیم کرد:
مقدمه اول:
طبق آیات قرآن و عقل، انسان در این عالم بدون هدف آفریده نشده است. در قرآن هدف از خلقت، عبادت، ذکر شده است؛ آن
جا که می فرماید ": وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِْنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ؛ [" 1438 ] من جن و انس را تنها براي عبادت آفریدم.
از برخی آیات دیگر استفاده می شود که عبادت هدف نهایی از خلقت جنّ و انس نیست، بلکه هدف دیگري بالاتر از آن هست که
آن رسیدن به یقین است؛ آن جا که می فرماید ": وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ؛ [" 1439 ] و دائم پروردگارت را عبادت کن، تا
یقین تو را فرا رسد.
مقدمه دوم:
انسان هر چند به طور فطري و ذاتی طالب کمال است، اما باید دانست مصداق کمال چیست؟ آیا مال و جاه و امثال این هاست یا
چیزي دیگري که عقل نمی تواند آن را به تنهایی تشخیص دهد، بر فرض که هدف را دریابد، آیا راه رسیدن به آن را می داند؟ در
این موقع جایگاه شرایع آسمانی روشن می گردد، زیرا اولا: آنها مصداق کمال را مشخص می کنند که مال و جاه و دنیا نیست،
بلکه رسیدن به یقین و وصول به خداست. ثانیاً: نزدیک ترین راه براي رسیدن به هدف را ترسیم می کنند.
از این جا پی به ضرورت وجود هدایتگرانی معصوم و الهی می بریم که بتوانند انسان
[ [ صفحه 509
را در این دو بعد تعیین مصداق هدف و بیان نزدیک ترین راه براي رسیدن به آن یاري کنند.
هدایت اولیاي الهی بر دو نوع است: تشریعی که همان راهنمایی و بیان شریعت است. دیگري هدایت باطنی (تکوینی) که همان
ایصال و رساندن به مقصد، با دستگیري و یاري انسان هاي قابل است. گاهی پیامبر(صلی الله علیه وآله) این دو نوع هدایت را انجام
صفحه 317 از 494
می دهد که در این صورت آن شخص هم نبی است که وظیفه اش راهنمایی است و هم امام و هادي به هدایت باطنی (ایصال به
مطلوب).
گاهی نیز امام این هدایت را بر عهده می گیرد. و پر واضح است امامی که از وظایف او هدایت باطنی و تکوینی است، باید معصوم
باشد.
ب) دلیل نقلی
خداوند متعال می فرماید ": وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّۀً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا؛ [" 1440 ] و آنان را پیشواي مردم قرار دادیم تا خلق را به امر ما هدایت
کنند.
ضمیر جَعَلْنَا مِنْهُمْ در ظاهر به ابراهیم و اسحاق و یعقوب باز می گردد و یَهْدُونَ بِأَمْرِنَ همان معناي امامت است. مقصود از هدایت
که از شئون امامت است تنها ارائۀ الطریق و نشان دادن راه نیست، زیرا خداوند متعال حضرت ابراهیم(علیه السلام) را بعد از نبوت
به مقام امامت رسانید و می دانیم که مقام نبّوت همان بیان راه و راهنمایی است. پس مقصود از امامت و هدایت در این آیه شریفه،
ایصال الی المطلوب یعنی دستگیري و رساندن افراد قابل به حقّ و حقیقت است.
حال چنین امامی که قرار است انسان ها وافراد شایسته را به حقّ و حقیقت برساند، آیا لازم نیست که خود نیز به حقّ و حقیقت
رسیده و از هر گونه گناه و اشتباه و نسیان
مصون باشد؟
قرآن و عصمت امام
خداوند متعال در جواب حضرت ابراهیم(علیه السلام) که از او خواست امامت را در ذریه او
[ [ صفحه 510
قرار دهد، فرمود ": لَا یَنَالُ عَهْدِي الظّالِمِینَ؛ [" 1441 ] عهد من [که همان امامت است] به ظالمین نخواهد رسید.
ظلم در لغت به معناي قرار دادن چیزي در غیر جایگاهش است و در اصطلاح، تجاوز از حدّي است که شارع یا عرف معین کرده،
لذا معصیت صغیره و کبیره ظلم است، زیرا معصیت کار از حدّي که شارع ترسیم کرده تجاوز نموده است.
اقسام ظلم:
1 ظلم به خدا: اعظم آن شرك و کفر است؛ خداوند متعال می فرماید ": فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَّبَ بِآیاتِ الِله؛ [" 1442 ] اکنون کیست
ستمکارتر از آن که آیات خدا را تکذیب کند.
هم چنین می فرماید ": إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ؛ [" 1443 ] همانا شرك، ظلم بزرگی است.
2 ظلم به دیگران: خداوند متعال می فرماید ": إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ؛ [" 1444 ] تنها راه مؤاخذه بر آنهایی است که
به مردم ظلم کنند.
3 ظلم به خود: خداوند متعال می فرماید ": وَمَن یَفْعَلْ ذَ لِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ؛؛ [" 1445 ] ... هر کس چنین کند همانا بر خود ستم
کرده است.
هم چنین می فرماید ": وَ مَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ؛ [" 1446 ] و هر کس از حدود الهی تجاوز کند بر خویشتن ظلم کرده
است. از آیه ": لا یَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِینَ " استفاده می شود عهد امامت به هیچ ظالمی نمی رسد؛ بدین ترتیب کسی جز معصوم
صفحه 318 از 494
شایسته امامت نیست و تنها اوست که هیچ یک از انواع ظلم را حتی در دوران کودکی نداشته است.
اگر کسی گوید: آیه شامل کسی است که مقیم بر ظلم و بالفعل ظالم باشد و کسی را
[ [ صفحه 511
که قبلا ظالم بوده و الآن توبه کرده، در بر نمی گیرد. در نتیجه کسی که معصوم نبوده و حتّی گناه کرده، ولی بعداً توبه کرده است
می تواند به مقام و عهد امامت نائل گردد.
در جواب می گوییم: احکام بر دو نوع است: برخی از آنها دائر مدار وجود موضوع است، مثل جمله: شراب حرام است که با تبدیل
موضوع، حکم نیز منتفی می گردد. نوع دیگر این چنین نیست، بلکه کفایت می کند در ترتّب حکم، اتصاف موضوع به وصف و
عنوان ولو در یک لحظه که بعد از آن، وصف منتفی گردد، مثل جمله: زنا کار حدّ می خورد و دست دزد قطع می گردد که
مقصود به آن این است: کسی که به این دو عنوان متصف شد ولو در یک برهه از زمان، محکوم به حدّ و دست بریدن است، اگر
چه الآن اهل این عمل نباشد. ظلم نیز نسبت به حکم عهد امامت از نوع دوّم است، زیرا مردم در مورد ظلم بر چهار دسته اند:
1 کسانی که در طول عمر خود ظالمند؛
2 کسانی که در طول عمر خود طاهر و منزّه از گناهند؛
3 کسانی که در ابتداي عمر خود ظالم ولی در پایان عمر توبه می کنند؛
4 کسانی که در ابتداي عمر طاهر و از گناه منزهند، ولی در آخر عمر ظالمند.
محال است حضرت ابراهیم(علیه السلام) براي دسته اول و چهارم از ذریه خود عهد و مقام امامت را طلب کند، تنها قسم دوّم و سوّم
باقی می ماند و ظالمی که خداوند عهد امامت را از او نفی می کند، نیست مگر مورد سوّم؛ یعنی کسی که در ابتداي عمرش ظالم
بوده، ولی در آخر عمر توبه کرده است. در نتیجه مورد دوّم باقی می ماند، یعنی همان کسی که در طول عمرش از هر گونه گناه و
آلودگی پاك بوده است و این بر کسی غیر معصوم منطبق نیست.
آیه اولی الأمر
[ خداوند متعال به طور مطلق امر به اطاعت اولی الأمر کرده و می فرماید ": أَطِیعُواْ اللَّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الَاْمْرِ مِنکُمْ؛ [" 1447
خدا و رسول و صاحبان امر از خود را
[ [ صفحه 512
اطاعت نمایید.
استدلال به این آیه بر ضرورت عصمت امام و صاحب امر ولایت و خلافت متوقف بر دو امر است:
الف) خداوند متعال به طور مطلق امر به اطاعت از صاحبان امر نموده است؛ یعنی از مؤمنان خواسته که در تمام زمان ها و مکان ها و
در تمام حالات و خصوصیات، از آنان اطاعت کنند و این اطاعت را مقید به هیچ قیدي نکرده است.
. [ ب) بدیهی است خداوند به کفر و عصیان و فسوق بندگان خود راضی نیست، لذا می فرماید ": وَ لَا یَرْضَی لِعِبَادِهِ الْکُفْرَ؛ [" 1448
با جمع بین این دو مطلب به این نتیجه می رسیم: اولوالامري که اطاعتش در آیه فوق به طور مطلق واجب شده باید متّصف به
صفحه 319 از 494
خصوصیتی ذاتی و عنایتی الهی باشد، تا او را از امر به معصیت و نهی از اطاعت باز دارد و این نیست مگر همان مقام
عصمت که شیعه امامیه بدان معتقد است. از همین رو امام و جانشین پیامبر(صلی الله علیه وآله) باید معصوم باشد.
اشکال
اشاره
دکتر ناصربن عبدالله بن علی قفاري می گوید: امري دیگري که موضوع عصمت را باطل می کند و در کتاب هاي شیعه موجود
است، اختلاف و تناقض در روایاتی است که از امامان شیعه وارد شده، و اختلاف در گفتار یا رفتار با عصمت سازگاري ندارد....
. [1449]
جواب
در پاسخ این اشکال عوامل وقوع تعارض در کلمات و سیره و روایات اهل بیت معصومین(علیهم السلام) می پردازیم که با روشن
شدن آن پی خواهیم برد که وقوع تعارض و
[ [ صفحه 513
اختلاف هیچ گونه ضرري به مقام عصمت اهل بیت(علیهم السلام) نمی رساند.
مهم ترین عوامل وقوع اختلاف و تعارض در روایات عبارت است از:
جانب ذاتی تعارض
در بسیاري از موارد انسان بین دو دلیل و روایت تعارض می بیند، در حالی که هیچ گونه تعارض در واقع وجود ندارد و این ذهن
انسان است که اشتباهاً بین دو روایت تعارض ملاحظه کرده است. یا به جهت جهل به لغت و یا اطلاع نداشتن از دقّت هاي لغویّین یا
غفلت از وجود برخی از قرائن یا قرینه موجود یا به دلیل عدم شناخت نسبت به تغیراتی که در برخی از اوضاع لغوي حاصل شده
است... که هر یک از این عوامل باعث می شود انسان بین دو روایت تعارض و اختلاف تصوّر کند.
تغیر در احکام از راه نسخ
از جمله عوامل پیدایش تعارض در ظاهر احادیث، وقوع نسخ در برخی از احکام شرعی است. ولی طبق نظر برخی، تعارض بر اساس
این عامل منحصر به احادیث نبوي است و شامل روایات اهل بیت(علیهم السلام) نمی شود.
ضایع شدن قرائن
از جمله عوامل، ضایع شدن برخی از قرائن است که با حدیث از امام نقل شده و می توانسته است در حکم مخ ّ صص یک روایت
باشد، ولی با مفقود شدن آن، در احادیث تعارض ظاهري ایجاد کرده است، خصوصاً با در نظر گرفتن این که برخی از قرائن
ارتکازي و مربوط به یک محیط خاص است.
صفحه 320 از 494
نقل به معنا
یکی دیگر از عوامل پیدایش تعارض، تصرف راویان حدیث در الفاظ روایات و نقل به معناست، زیرا برخی که احادیث را حفظ و
ضبط نمی نمودند و از طرفی در نقل به
[ [ صفحه 514
معنا تسلط نداشتند، به گونه اي احادیث را معنا می کردند که با روایات دیگر در ظاهر تعارض می نمود.
تدرج در بیان احکام
از مهم ترین عوامل پیدایش تعارض در روایات اسلوب تدرّج است. تدرّج در بیان احکام از امتیازهاي ادیان در بیان حکم است؛ به
این معنا که در ابتدا احکام به صورت کلّی، سپس خاص یا مقید آن بیان می شد. در این میان ممکن بود کسی مطلق و عام را گرفته
و از خاص و قید بی خبر باشد و در نتیجه در ظاهر برخی از روایات تعارض ایجاد می شود.
تقیه
تقیه نیز جایگاه خاصّ ی در پیدایش تعارض و اختلاف در روایات اهل بیت(علیهم السلام)داشته است. بیشتر امامان شیعه در موقعیت
هاي خاصی به سر می بردند که اقتضا می کرد درگفتار یا رفتار شان تقیه کنند. تقیه اي را که اهل بیت(علیهم السلام) داشتند تنها از
حاکمان بنی امیه و بنی عباس نبود، بلکه در برخی از موارد ضرورت اقتضا می کرد که از مسلمین و رأي آنها نیز تقیه شود، زیرا
امکان نداشت که امام بر خلاف آنان در ملأ عام سخنی گفته یا عملی انجام دهد.
ملاحظه موقعیت راوي
در برخی از مواقع امام(علیه السلام) هنگام بیان مطلبی ملاحظه موقعیّت و وضعیّت خاصّ راوي را می نمود، مثل حالت علم، جهل،
نسیان، عذر و حالات دیگر و طبق آن حالات حکمی را براي او بیان می کرد، در حالی که نسبت به راوي
دیگر، حکم دیگري بیان می داشت. در هر دو صورت راویان حدیث، آن را به صورت مطلق و بدون قید نقل کرده اند که این به
نوبه خود منجر به تعارض در ظاهر دو روایت
می شود.
[ [ صفحه 515
وقوع تحریف و تزویر در احادیث
قرآن اگر چه از تحریف به زیادي و کمی و تزویر مصون مانده است، ولی در احادیث چنین ضمانتی نیامده است. از همین رو در
صفحه 321 از 494
طول تاریخ می بینیم که چگونه عده اي مغرض حرکتی را شروع کرده و در احادیث پیامبر(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم
السلام) تزویر و تحریف به زیادي و نقصان نموده اند که این خود نیز سبب پیدایش تعارض و اختلاف در احادیث شده است.
[ [ صفحه 516
حقیقت عصمت
اشاره
شیعه امامیه معتقد است که امام و خلیفه و جانشین پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) باید از هرگونه خطا و اشتباهی مصون باشد، که
به آن عصمت گویند. قبل از هر بحثی ضرورت دارد که به بررسی مفهوم لغوي و اصطلاحی آن بپردازیم.
عصمت در لغت
عصمت در لغت به معناي مصونیت و نگهداري و منع به کار رفته است.
. [ فیروزآبادي می گوید: عصم یعصم یعنی اکتساب کرد، منع کرد، نگه داري نمود... و عصمت به کسر به معناي منع است [ 1450
. [ ابن منظور می گوید: عصمت در کلام عرب به معناي منع به کار رفته است. [ 1451
عصمت در اصطلاح
1 شیخ مفید می فرماید: عصمت لطفی است که خداوند متعال در حقّ مکلّفی انجام می دهد که با آن، وقوع معصیت و ترك
طاعت از او ممتنع می گردد؛ با وجود قدرت
[ [ صفحه 517
. [ بر این دو. [ 1452
2 شیخ طوسی(رحمه الله) می گوید: عصمت امري است که با وجود آن، معصیت از مکلّف ممتنع می گردد، درحالی که اختیار
. [ فعل معصیت را دارد.... [ 1453
3 قاضی بیضاوي شافعی می گوید: عصمت ملکه اي نفسانی است که مانع از فسق و فجور می شود و متوقف بر علم به عواقب
. [ گناهان و مناقب طاعات است. [ 1454
4 فاضل مقداد می فرماید: عصمت عبارت است از لطفی که خداوند متعال در حقّ مکلّف انجام می دهد، به نحوي که با آن
. [ لطف، انگیزه اي به ترك طاعت و انجام معصیت ندارد؛ با وجود قدرت برآن. [ 1455
5 علامه طباطبایی(رحمه الله) می گوید: مقصود ما از عصمت لطفی است در وجود انسان معصوم که او را از وقوع کارهایی که
. [ جایز نیست؛ مانند خطایا و معصیت بازمی دارد. [ 1456
فرق بین عصمت و عدالت
صفحه 322 از 494
عدالت، ملکه اي است اکتسابی که غالباً مانع از صدور گناه است، از همین رو ممکن است که انسان عادل در برخی مواقع مرتکب
گناهی شود؛ برخلاف عصمت که با وجود آن، ممتنع است که انگیزه گناه در معصوم پدید آید، اگرچه اختیار از او سلب نشده و
. [ قدرت ذاتی باقی است؛ زیرا امتناع به جهت نبود انگیزه با قدرت ذاتی منافاتی ندارد. [ 1457
احتمالات در سبب عصمت
اشاره
عصمت را به معناي منع از ارتکاب معصیت و نگه داري از هر پلیدي معنا کردیم، حال بحث در اسباب این منع و موجبات این نگه
داري است. در ابتداي امر سه احتمال در
[ [ صفحه 518
آن متصور است:
عصمت جبري
عصمت جبري به این معناست که خداوند از راه جبر معصوم را از ارتکاب حرام باز می دارد و به انجام دادن طاعت وادار می کند و
در حقیقت قدرت و اختیار را از او سلب می کند.
برخی از معاصران این احتمال را قبول دارند و معتقدند: جمع بین اختیار از طرفی، و ضرورت عصمت از طرفی دیگر محال است.
این احتمال از جهاتی قابل مناقشه است:
1 این طور نیست که هرگاه عملی واجب و فعلی دیگر ممتنع شد، صاحب آن مجبور بر آن فعل و ترك دیگر گردد؛ از همین رو
بین اختیار و ضرورت عصمت تنافی نیست وگرنه لازم می آید که خداوند متعال مجبور به ترك ظلم و فعل عدل باشد، با آن که
می دانیم او بر هر کاري مختار است. مورد بحث نیز از همین قبیل است.
2 امتناع و وجوب بر دو نوع است:
الف) وجوب و امتناع ذاتی به معناي ضرورت ثبوت یا ضرورت امتناع؛ مثل ضرورت ثبوت زوجیت براي عدد چهار و ضرورت
امتناع جمع بین نقیضین. اینها از بدیهیاتی است که هرگز تخلف بردار نیست.
ب) وجوب و امتناع وقوعی: به این معنا که عملی ذاتاً ممکن است، ولی به حسب خارج وقوع آن ضروري یا ممتنع می باشد؛ مثل
ظلم نسبت به خداوند که ذاتاً خداوند متمکن از ظلم است، ولی به حسب وقوع خارجی از او صادر نشده و نمی شود. خداوند با آن
که قدرت بر ظلم دارد، ظلم نمی کند و با آن که می تواند عدالت نداشته باشد، آن را ترك نمی کند.
از این جا نتیجه می گیریم که وجوب شیء یا امتناع وقوعی آن، با قدرت بر آن منافاتی ندارد. عصمت نیز از این قبیل است، زیرا
معصوم درحالی که قدرت بر معصیت دارد، گناه نمی کند.
[ [ صفحه 519
صفحه 323 از 494
3 آیات قرآن نیز به اختیاري بودن عصمت صحّه گذارده است؛ آن جا که می فرماید:
الف ") قُلْ أَ غَیْرَ الِله أَتَّخِ ذُ وَلِیّاً فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلَأرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ
الْمُشْرِکِینَ - قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَ َ ص یْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْم عَظِیم؛ [" 1458 ] بگو اي پیامبر! آیا غیر از خدا را به یاري و دوستی
برگزینیم؟ [در صورتی که ] آفریننده آسمان ها و زمین خداست. او به خلق طعام و روزي می خوراند و خود از طعام بی نیاز است.
بگو اي رسول، من مأمورم اولین کسی باشم که تسلیم حکم خداست و البته از گروهی نباشم که به خدا شرك می آورد. بگو اگر
من نافرمانی کنم، از عذاب آن روز بزرگ سخت می ترسم.
صریح آیه آن است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از معصیت می ترسد، زیرا منجر به عذاب قیامت می گردد. او اگر قدرت بر
معصیت نداشت چگونه ممکن است که از معصیت خوف داشته باشد.
ب ") وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ الِله ما لا یَنْفَعُکَ وَ لا یَضُ رُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذاً مِنَ الظّالِمِینَ؛ [" 1459 ] و غیر از خداي یکتا هیچ یک از
این خدایان باطل که به حال تو سود و ضرري ندارد، به خدایی مخوان و گرنه از ستمکاران خواهی بود.
کسی که اختیار ندارد، آیا صحیح است که درباره او گفته شود: اگر انجام دهی...؟.
ج ") قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ الَله وَ لا أُشْرِكَ بِهِ إِلَیْهِ أَدْعُوا وَإِلَیْهِ مَآبِ؛ [" 1460 ] به آنها بگو: من مأمورم که خداي یکتا را بپرستم و
هرگز کسی را شریک او قرار ندهم و خلق را به سوي او دعوت کنم. پر واضح است، کسی که اختیاري از خود ندارد، صحیح
نیست که به کاري مأمور شود.
د ") وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِی شَیْئاً؛ ["... 1461 ] و یادآور اي
[ [ صفحه 520
رسول ما! که ابراهیم را در آن بیت الحرام تمکین دادیم تا براي من شریکی قرار ندهد....
ه ") وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ؛ [" 1462 ] و همانا بر تو و
رسولان پیش از تو چنین وحی شده است که اگر به خدا شرك آوري عملت را محو و نابود گرداند و سخت از زیانکاران خواهی
گردید.
و ") وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ اْلَأقاوِیلِ - لََاخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ - ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ - فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَد عَنْهُ حاجِزِینَ؛ [" 1463 ] و اگر به
دروغ به ما سخنانی می بست محققاً ما او را از یمینش می گرفتیم و شاه رگش را قطع می کردیم و شما هیچ یک به دفاع از او قادر
نبودید.
معصوم از جنس بشر نیست
این احتمال می گوید: معصوم از سنخ بشر نیست، بلکه موجود دیگري به صورت بشري است؛ همانند ملائکه که گاهی به صورت
بشر در می آمدند.
از همین رو، احکام بشري؛ از قبیل: شهوت، غضب و دیگر صفات رذیله در آنان وجود ندارد. این قول به برخی متکلمان اشاعره
نسبت داده شده است.
ابن ابی الحدید می گوید: معصوم کسی است که در نفس یا بدنش یا هر دو، خاصیتی است که مقتضی امتناع اقدام او بر معاصی
. [ است. [ 1464
صفحه 324 از 494
این احتمال نیز از جهاتی اشکال دارد:
1 شخص معصوم پیامبر یا امام باید در میان مردم الگو باشد؛ همان گونه که خداوند می فرماید ": لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ الِله
أُسْوَةٌ حَسَنَۀٌ، [" 1465 ] در حقیقت الگو جنبه عملی دین است که در شخص معصوم پیاده شده است؛ تا مردم به او اقتدا کرده و از
این طریق به کمال و سعادت خود برسند. همان طور که می دانیم الگوي بشر باید از جنس
[ [ صفحه 521
خودش باشد؛ تا با وجود تمام غرایز و صفات نفسانی بشر با آنها مبارزه کرده و راه سعادت را دنبال کند و در این راه بر دیگران
الگو باشد.
از همین رو می بینیم که قرآن در هیچ موردي ملائکه را الگوي بشر قرار نداده و مردم را به اقتداي آنان دعوت نکرده است، بلکه
تمام دعوت قرآن بر اقتدا و تأسی به انبیا و صالحان متمرکز شده است.
2 این احتمال مخالف با آیات قرآن است، زیرا قرآن به صراحت بر این حقیقت تأکید دارد که معصوم همانند بقیه مردم است و
تنها داراي کمالات و فضایل و قابلیت هایی است که خداوند متعال آنان را با این اوصاف به سوي خلق فرستاده است. اینک به
برخی از آیات اشاره می کنیم:
الف ") قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ؛ [" 1466 ] فرستادگانشان به آنان گفتند: ما بشري همانند شماییم.
ب ") قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ؛ [" 1467 ] بگو اي پیامبر! من بشري همانند شمایم که بر من وحی می شود.
ج ") وَ ما کانَ لِبَشَر أَنْ یُکَلِّمَهُ الُله إِلاّ وَحْیاً؛ ["... 1468 ] بر هیچ بشري نیست که خداوند با او سخن گوید مگر از طریق وحی....
د ") وَ ما جَعَلْنا لِبَشَر مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ؛ [" 1469 ] و ما به هیچ کس پیش از تو عمر ابدي ندادیم. آیا با آن
که تو خواهی مرد دیگران در دنیا زنده مانند؟
ه ") وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ إِلاّ رِجالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ - وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا یَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ ما کانُوا
خالِدِینَ؛ [" 1470 ] و ما پیش از تو کسی را به رسالت نفرستادیم جز مردان پاکی را که به آنها وحی فرستادیم شما خود اگر
[ [ صفحه 522
نمی دانید بروید از اهل ذکر سؤال کنید. و ما پیامبران را بدون بدن دنیوي قرار ندادیم تا به غذا و طعام محتاج نباشند و در دنیا
همیشه زنده بمانند.
عصمت با اختیار
این احتمال بر جنبه اختیار و اراده معصوم در تمام افعال و حالاتش تأکید می کند. خود معصوم است که نفسش را به طرف طاعت
تحریک کرده و از هر معصیتی باز می دارد، نه این که از جانب خداوند یا دیگري مجبور به انجام دادن این کار باشد. بسیاري از
متکلمان خصوصاً از مدرسه اهل بیت(علیهم السلام) مؤید این نظریه هستند که در حقیقت برگرفته از نظریه أمر بین الأمرین است.
1 شیخ مفید می فرماید: عصمت از جانب خداوند بر حجت هایش همان توفیق و لطف است که به سبب آن از گناه و اشتباه در
دین باز داشته می شود. عصمت تفضّلی از خداوند بر هر کسی است که خداوند می داند او به آن عصمت متمسّک می گردد. این
صفحه 325 از 494
نگه داري از خود معصوم است و عصمت هیچ گاه مانع از قدرت معصوم بر قبیح نیست و او را بر کار نیک وادار و مضطرّ نمی کند.
[1471]
2 سید مرتضی می فرماید: عصمت لطفی است که خداوند بر بنده اش می کند و معصوم با آن به اختیار خود، از قبیح دست برمی
. [ دارد. [ 1472
3 شیخ طوسی می فرماید: عصمت در لغت به معناي منع از آفت است و معصوم در دین کسی است که به سبب لطف خداوند از
. [ فعل قبیح بازداشته می شود، نه به این نحو که خداوند بین او و معصیت حائل گردد، بلکه این کار به اختیار خود اوست. [ 1473
همو در جایی دیگر می فرماید:... یا این که خداوند رجس و پلیدي را از معصوم دور می کند و در حق او لطفی انجام می دهد، که
با آن خود معصوم دست از قبایح
[ [ صفحه 523
. [ برمی دارد... [ 1474
4 ابن ابی الحدید می گوید: اکثر اهل نظر معتقدند: معصوم مختار و متمکّن از فعل معصیت و طاعت است... و اصحاب ما معتزله
. [ نیز معتقدند: عصمت لطفی است که با وجود آن مکلف با اختیار خودش از فعل قبیح دست برمی دارد. [ 1475
احتمالات در حقیقت عصمت
حقیقت عصمت به نحو منع خلو به یکی از این سه امر بازمی گردد، اگرچه مانعۀ الجمع نیست؛ یعنی ممکن است که هر سه امر در
معصوم محقّق باشد:
الف) عصمت، نتیجه وصول به مقام فناي در اسما و صفات الهی
این نظریه اي است که حقیقت عصمت را نتیجه رسیدن به مقام فناي در اسما و صفات و ذات الهی می داند و این، همان نظریه
عرفاست، زیرا هنگامی که سالک الی الله در خارج تنها صفت و اسم و ذات حقیقی که همان خداوند متعال و صفات و اسماي
اوست می بیند، دیگر غیر از خدا و صفات و اسمایش کسی را نمی بیند که بخواهد گناهی انجام دهد. دیگر این که وقتی که به
مقام فنا رسید اشتباهی از او صادر نمی گردد.
ب) عصمت نتیجه درجه عالی از تقوا
بی تردید تقوا حالتی نفسانی است که انسان را از انجام معصیت بازمی دارد. حال اگر این حالت به نهایت درجه خود برسد او را
عصمت می نامند، که حتّی انسان را نیز از فکر گناه بازمی دارد.
ج) عصمت نتیجه علم قطعی به عواقب معاصی و مصالح طاعات
در مورد عصمت نظریه دیگري است که با نظریه اوّل منافاتی ندارد، بلکه از علل تحقق عالی ترین درجه تقوا به شمار می آید.
حقیقت این نظریه عبارت است از وجود
علم قطعی و یقینی به عواقب معاصی، به این معنا که علم انسان به درجه اي برسد که در
[ [ صفحه 524
صفحه 326 از 494
این دنیا لوازم اعمال و آثار آنها را به طور یقین درك کند؛ همان گونه که قرآن کریم
می فرماید ": کَلاّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ - لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ؛ [" 1476 ] به راستی اگر به طور یقین می دانستید، البته دوزخ را مشاهده
خواهید کرد.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در وصف متّقین می فرماید: وهم والجنّۀ کمن قد رآها وهم فیها منعّمون. وهم والنار کمن قد رآها وهم
فیها معذّبون؛ [ 1477 ] متقین نسبت به بهشت همانند کسانی اند که آن را دیده و در آن متنعم اند و نسبت به جهنم همانند کسانی اند
که آن را دیده و در آن معذب هستند.
تعبیر بیضاوي نیز به همین معنا اشاره دارد: عصمت ملکه اي نفسانی است که از فجور مانع می گردد و متوقف است بر علم به
. [ عواقب گناهان و مناقب طاعات. [ 1478
فاضل مقداد می نویسد:...این ملکه عصمت متوقف است بر علم به عواقب گناهان و مناقب طاعت ها، زیرا عفّت هرگاه در جوهر
نفس حاصل گردد و به آن علم تام به آنچه در معصیت است از شقاوت و آنچه در طاعت است از سعادت، ضمیمه شود، آن علم
. [ موجب رسوخ آن ملکه در نفس گشته و به مقام عصمت می رسد. [ 1479
علامه طباطبایی(رحمه الله) نیز می فرماید: امري که عصمت به آن تحقق می یابد نوعی از علم است که صاحبش را از وقوع در
معصیت و خطا بازمی دارد؛ همان گونه که سایر حالات؛ مثل: شجاعت، عفت وسخاوت، هنگامی که صورت علمیِ راسخ به خود
. [ بگیرد، آثارش درانسان ظاهرمی گردد وهرگز آن انسان به اضداد این صفات متلبس نمی گردد.... [ 1480
همو در جایی دیگر می فرماید: عصمت از جانب خداوند متعال امري است در وجود پیامبر که سبب می شود او به اختیار خود مطیع
. [ خداوند گردد و آن نوعی از علم است که در انسان رسوخ کرده است. [ 1481
[ [ صفحه 525
چگونه علم منشأ عصمت است؟
منشأ تمام افعال ارادي و اختیاري انسان صورت هاي علمی است که در وجود انسان نقش می بندد؛ اگر آنها نبود هرگز از انسان
فعلی با اختیار صادر نمی گشت، زیرا انسان قبل از آن که از او فعلی صادر شود آن را در ذهن خود تصور می کند، غرض و اهداف
را نیز در نظر می گیرد؛ آن گاه در او شوق به فعل حاصل شده، سپس آن را انجام می دهد. هم چنین کسی که می خواهد فعلی را
ترك کند، ابتدا آن را در ذهن خود تصور کرده، غایت آن را ملاحظه می کند؛ آن گاه آن فعل را ترك می کند؛ همانند خوردن
سمّ، اتصال با برق و....
از این جا به خوبی روشن می شود که حتمیّت و ضرورت فعل یا ترك با اختیار منافاتی ندارد، زیرا کسی که سمّ را می شناسد و
عواقب شرب آن را نیز می داند، هرگز از آن نمی خورد، با آن که در خوردنش مختار است.
هم چنین پر واضح است که سبب عصمت، علم قطعی به عواقب اخروي معاصی و اخلاق رذیله است.
قرآن نیز بر این حقیقت تأکید می کند که منشأ عصمت علم راسخ و یقینی به عواقب و حقایق امور است:
الف) خداوند متعال از قول حضرت یوسف(علیه السلام) می فرماید ": قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَ إِلاّ تَصْ رِفْ
عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الْجاهِلِینَ؛ [" 1482 ] یوسف گفت: اي خدا! مرا رنج زندان خوش تر از این کار زشتی است که
زنان از من تقاضا دارند و اگر تو حیله اینان را به لطف و عنایت از من دفع نفرمایی به آنان میل کرده و از جاهلان خواهم گشت.
صفحه 327 از 494
آیه تصریح دارد به این که منشأ میل به گناه و معصیت جهل است ". وَ أَکُنْ مِنَ الْجاهِلِینَ " پس در نتیجه، منشأ عصمت، همان علم
است که در مقابل جهل قرار دارد.
مرحوم علامه طباطبائی می فرماید: این قوه قدسیّه (عصمت) همانند علوم و
[ [ صفحه 526
معارف است؛ خداوند متعال فرمود ": وَ أَکُنْ مِنَ الْجاهِلِینَ " و نفرمود: اکن من الظالمین. [ 1483 ] پس از این آیه به خوبی استفاده
می شود که منشأ عصمت علم است نه عمل، همان گونه که منشأ گناه جهل است نه ظلم.
ب) خداوند متعال می فرماید ": وَ لَوْ لا فَضْ لُ الِله عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَۀٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِ لُّوكَ وَ ما یُضِ لُّونَ إِلاّ أَنْفُسَ هُمْ وَ ما
یَضُ رُّونَکَ مِنْ شَیْء وَ أَنْزَلَ الُله عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَۀَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ الِله عَلَیْکَ عَظِیماً؛ [" 1484 ] و اگر
فضل و رحمت خدا شامل حال تو نمی بود گروهی از آنان همّت بر آن گماشته بودند که تو را از راه صواب دور سازند ولی آنها
خود را از راه صواب دور ساخته و به تو هیچ زیانی نتوانند رساند و خدا بر تو این کتاب و مقام حکمت و نبوت را عطا کرد و آنچه
را نمی دانستی به تو یاد داد که لطف و عنایت خدا بر تو بی اندازه است.
از این آیه به خوبی استفاده می شود که منافقان به هیچ نحو، توانایی گمراه کردن پیامبر را ندارند، به دلیل علم خاصی که خداوند
به پیامبر مرحمت نموده است.
عصمت و اختیار
روشن شد که عصمت هرگز موجب سلب اختیار از انسان معصوم در فعل یا ترك نمی شود، زیرا انسان عاقلی که از وجود نیروي
برق در سیم کابل اطلاع دارد، هرگز به آن دست نمی زند. و نیز کسی که از سمّ در کاسه خبر دارد، و عواقب آن را نیز می داند،
هرگز از آن نمی خورد، ولو در خوردن سمّ و دست زدن به سیم برق مختار است، از همین رو کسانی که قصد خودکشی دارند،
این کار را انجام می دهند، همچنین است مورد عصمت از گناه، زیرا کسی که به سرانجامِ گناهان و آثار و برکات طاعات آگاه
است، هرگز میل به گناه و ترك طاعت ندارد، ولو در انجام آن مختار است؛ همان طوري که خداوند متعال با قدرتش بر ظلم و
عدوان بر بندگان، به کسی ظلم و تعدّي نمی کند.
[ [ صفحه 527
علامه طباطبائی(رحمه الله) می فرماید: ملکه عصمت هرگز طبیعت مختار انسان را در افعال ارادي، تغییر نمی دهد و آن را به اجبار و
اضطرار نمی کشاند، چگونه چنین کند، در صورتی که علم که منشأ عصمت است از مبادي و مقدمات اختیار است و به تنهایی
. [ قوت علم، موجب قوت اراده است.... [ 1485
عصمت موهبتی الهی
بی شک عصمت کمالی نفسانی و داراي آثاري خاص است، ولی چیزي که سؤال برانگیز است این که: آیا این کمال موهبتی است
که خداوند متعال به بندگان مخلص خود می دهد یا این که امري است اکتسابی که با کوشش خود بنده فراهم می گردد؟
صفحه 328 از 494
ظاهر کلمات متکلمان آن است که عصمت موهبتی است که خداوند متعال به برخی از بندگانش بجهت وظایف خاصی که با
قابلیت هاي خاص بر عهده دارند، مرحمت می فرماید.
شیخ مفید می فرماید: عصمت لطفی است از جانب خداوند به صاحب آن.... [ 1486 ] فاضل مقداد نیز می فرماید: عصمت عبارت
. [ است از لطفی که خداوند در حق مکلف انجام می دهد.... [ 1487
عصمت کمال است
بی تردید عصمت به کسی افاضه می شود که قابلیت آن را داشته باشد، ولی قابلیت ها از یک نوع نیست، بلکه قسمی از آنها از
اختیار انسان خارج و برخی نیز در محدوده اراده و اختیار انسان است.
نوع اوّل: عبارت است از وراثت و تربیت، زیرا خداوند از آن جا که اراده اش بر آن تعلق گرفته است که معصومی را در وقت معینی
به عنوان پیامبر یا امام بر مردم بفرستد، لذا
[ [ صفحه 528
در خانواده اي محترم و باتقوا قرار داده و او را تحت تربیت خاصی قرار می دهد.
نوع دوّم: عوامل اکتسابی است و اختیار معصوم در آن دخالت دارد، یعنی این که زندگی انبیا از هنگام ولادت تا زمان بعثت مملوّ
از مجاهدت هاي فردي و اجتماعی است. آنان از کودکی با نفس امّاره مجاهدت کرده و مشغول تهذیب نفس اند؛ از همین رو در
قصه حضرت یوسف(علیه السلام) آمده است: هنگامی که زلیخا درب ها را به روي او بست و خود را در آن اتاق خلوت به حضرت
یوسف(علیه السلام) عرضه کرد؛ آن حضرت(علیه السلام) در جواب زلیخا فرمود ": مَعاذَ الِله إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوايَ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ
الظّالِمُونَ؛ [" 1488 ] به خدا پناه می برم. خدا مرا مقامی منزّه و نیکو عطا کرده است و خداوند هرگز ستمکاران را رستگار نسازد.
و در صورتی که عصمت پیامبر و امام را از همان ابتداي ولادت بدانیم که حق هم همین است دخالت اختیار پیامبر و امام و ایجاد
قابلیت از طرف آنها را قبل از ولادت می دانیم که از امتحان الهی در آن عالم به نحو احسن سرافراز بیرون آمده اند.
[ [ صفحه 529
امامت و برتري
اشاره
در مبحث امامت بین اهل سنت و شیعه امامیه اختلافات بسیار گسترده اي مشاهده می شود. شیعه اولا: امامت را منصبی الهی می
داند، لذا باید هر امام و خلیفه و حاکمی از جانب خداوند منصوب گردد. ثانیاً: براي امامت و ولایت معناي خاصی قائل است؛ یعنی
همان ولایتی که خداوند بر کل هستی دارد، از جانب خداوند به امام معصوم تفویض شده است.
این ولایت شئونی دارد که یکی از آنها حاکمیت سیاسی و دیگري مرجعیت دینی است. این ولایت و امامت و هدایت حتّی در
تکوین، نفوس و باطن اشخاص نیز هست، همان طوري که امامت و ولایت در رسول خدا(صلی الله علیه وآله) این گونه بوده است.
صفحه 329 از 494
به دلیل همین اهمیت است که شیعه امامیه براي چنین امامی که ضرورت وجودش را نیز اثبات می کند شرایط خاصّی مانند افضلیت،
قائل است؛ برخلاف اهل سنت که شرایط دیگري را طرح می کنند. آنان خلیفه و امام را در حدّ یک رئیس جمهور معرفی می کنند
که نظام یک کشور را به عهده می گیرد، لذا براي او شرایط آسان تري قرار داده اند. و از جمله صفات او را افضلیّت در صفات و
کمالات نمی دانند؛ همین که بتواند کشوري را اداره کند کافی است. در این جا به این موضوع می پردازیم.
صفات امام از دیدگاه اهل سنت
1 باقلانی (م 403 ) در کتاب التمهید این شرایط را براي امام واجب می داند:
[ [ صفحه 530
أ از قبیله قریش باشد؛
ب در علم هم طراز یکی از قضات باشد؛
ج داراي بصیرت در جنگ، تدبیر لشکر، حفظ مرزها، حفظ امّت، انتقام از ستم کنندگان به امّت، دفاع از مظلومین و اطلاع از
مصالح مسلمین باشد؛
د مردي رقیق القلب و با گذشت در برپایی حدود الهی نباشد و نیز در اجراي حدود بر گناه کاران عطوفت به خرج ندهد؛
ر در علم و صفات دیگر که قابل برتري دادن است، نمونه باشد، مگر آن که مانعی در نصب خلیفه افضل باشد، که در این هنگام
نصب مفضول جائز است.
از شرایط و صفات امام عصمت، علم غیب، زیرك تر و شجاع تر بودن نیست. هم چنین لازم نیست که از خصوص قبیله بنی هاشم
. [ باشد. [ 1489
2 تفتازانی می گوید: در کتاب هاي فقهی گفته ایم که امّت اسلامی احتیاج به امام و رهبري دارد که بتواند شریعت اسلامی را
زنده و سنت را برپادارد و حقّ ستم دیدگان را از ستمگران بگیرد؛ حقوق را استیفا نموده و در جاي خود قرار دهد. از شرایط او این
است که مکلف، مسلمان، عادل، حرّ، مرد، مجتهد، شجاع، داراي رأي، شنوا، بینا، ناطق و قریشی باشد؛ اگر در قریش کسی با این
صفات یافت نشد، می توان شخصی را از کنانه به خلافت منصوب نمود وگرنه مردي از فرزندان اسماعیل، و اگر یافت نشد، فردي
. [ از عجم را می توان به خلافت منصوب نمود. [ 1490
و در پایان می گوید: لازم نیست که امام، هاشمی، معصوم، و افضل مردم باشد.
3 قاضی ایجی در المواقف می گوید: جمهور بر این عقیده اند که کسی شایستگی امامت دارد که در اصول و فروع مجتهد باشد
تا بتواند به امور دین بپردازد. داراي رأي باشد تا بتواند به امور حکومت رسیدگی کند. شجاع باشد تا بتواند از کشور اسلامی دفاع
کند. و برخی، این شرایط را لازم نمی دانند و معتقدند که صفاتی از قبیل عدالت، عقل،
[ [ صفحه 531
بلوغ، مرد بودن و حریّت کافی است. و برخی از صفات است که در اشتراط آن اختلاف است، از قبیل قریشی و هاشمی بودن، عالم
. [ بودن به جمیع مسائل دین، معجزه و عصمت داشتن که این شرایط را شیعه امامیه قائل است. [ 1491
صفحه 330 از 494
4 عبدالقاهر بغدادي (م 429 ) می گوید: اصحاب ما کسی را بر امامت صالح می دانند که در او چهار صفت باشد:
الف علم در حدّ یک مجتهد؛
ب عدالت و ورع در حدّ قبول شهادت در تحمّل و ادا؛
ج تسلط بر امور سیاسی و حسن تدبیر؛
. [ د نسبش از قریش باشد. [ 1492
5 ابن حزم (م 456 ) می گوید: در امام شرایطی لازم است از قبیل قریشی بودن، بلوغ، تمییز، مرد بودن، مسلمان بودن، پیشتاز بودن،
عالم به فرائض دینی بودن، تقوا، علنی فساد در زمین نکردن، ولایت کسی را بر عهده نداشتن. [ 1493 ] همین مضمون از ابی الحسن
1495 ] رسیده است. ] ( 1494 ] و قاضی سراج الدین ارموي (م 689 ] ،( بغدادي ماوردي (م 450
صفات امام از دیدگاه شیعه امامیه
شیعه امامیه شرایط خاصی را براي امام قائل است از قبیل: عصمت و افضلیت و... در اینجا نظر برخی از عالمان شیعی را در این
خصوص می آوریم:
. [ 1 خواجه نصیرالدین طوسی(رحمه الله) می گوید: از جمله شرایط امام، عصمت و افضل بودن است. [ 1496
[ [ صفحه 532
2 علامه حلّی(رحمه الله) می فرماید: امامیه معتقد است که ائمه همانند انبیا باید معصوم از هر زشتی باشند؛ از کودکی تا هنگام
مرگ، عمداً و سهواً. و نیز باید افضل از رعیت خود باشند. ولی جمهور اهل سنت در این مسأله با امامیه مخالفت کرده و تقدیم
. [ مفضول بر فاضل را جایز می دانند. [ 1497
3 شیخ طوسی(رحمه الله) می فرماید: امام باید از زشتی ها و اخلالِ به واجبات معصوم باشد و از تمام مردم زمان خود افضل باشد.
. [1498]
4 سیّد مرتضی(رحمه الله) می فرماید: از صفات امام این است که از هر قبحی معصوم و از هر معصیتی منزّه باشد.
نیز می فرماید: و از جمله صفاتش آن است که داناترین امّت به احکام شریعت و مسائل سیاسی باشد. هم چنین افضل مردم بوده و
. [ ثوابش از همه افزون تر باشد. [ 1499
5 شیخ سدیدالدین محمود حمصی رازي(رحمه الله) می گوید: صفات رئیس، منحصر در چهار صفت است: عصمت، افضل رعیت
در دقت رأي و علم به سیاست، در قرب و منزلت نزد خداوند متعال، داناترین مردم به احکام شریعت و شجاع ترین مردم باشد.
. [1500]
نظرات اهل سنت در افضل بودن امام
از کلمات اکثر علماي اهل سنّت استفاده می شود که امامت مفضول، با وجود افضل یا فاضل، جایز است. اینک به برخی از عبارت
هاي آنان اشاره می کنیم:
1 باقلانی می گوید: اصل اوّلی آن است که امام افضل رعیت باشد به دلیل روایات بسیار که امر به این مطلب نموده است، ولی
. [ اگر با تعیین افضل فتنه اي در جامعه ایجاد گردد، عدول از فاضل به مفضول اشکالی ندارد. [ 1501
صفحه 331 از 494
[ [ صفحه 533
. [ 2 ابوالحسن قلانسی می گوید: با وجود افضل، امامت مفضول جایز است، البته اگر شرایط امامت در او باشد. [ 1502
3 اکثر معتزله بر این عقیده اند که افضل، اولی به امامت است، ولی اگر در تعیین او خوفی حاصل گردد می توان به مفضول
. [ واگذار نمود. [ 1503
4 امام الحرمین جوینی می گوید: رأي معظم اهل سنت بر آن است که امام باید افضل مردم باشد، مگر آن که در نصب او بر
خلافت هرج و فتنه باشد در این صورت نصب غیر افضل (مفضول) اشکالی ندارد، البته اگر استحقاق امامت و رهبري داشته باشد.
. [1504]
5 ابویعلی فراء می گوید: اگر افضل بود باید با او بیعت نمود. و اگر افضل از او پیدا شد عدول به او جایز نیست. و اگر در ابتدا
بدون عذر از افضل، به غیر افضل عدول شود، جایز نیست. و اگر با عذر باشد، مثل این که افضل غائب یا مریض است، یا پذیرشش
. [ در میان مردم بیشتر است، اشکالی ندارد. [ 1505
. [ 6 تفتازانی می گوید: شرط نیست که امام افضل مردم باشد. [ 1506
7 ابوبکر بن ابی قحافه معتقد بود مفضول می تواند با وجود افضل، متولّی امامت مسلمین گردد. حلبی بعد از نقل این عبارت می
. [ گوید: حق نزد اهل سنت همین است، زیرا گاهی مفضول مملکت را بهتر از افضل اداره می کند. [ 1507
شرط افضل بودن
شیعه امامیه و برخی از علماي اهل سنت افضلیت را از شرایط اساسی در امام می دانند:
[ [ صفحه 534
1 ابوالحسن اشعري می گوید: باید امام افضلِ اهل زمان خود باشد و هرگز با وجود افضل در میان مردم با امامت مفضول منعقد
. [ نمی گردد. و اگر قومی با مفضول بیعت نمودند او پادشاه مردم است نه امام مردم. [ 1508
2 نظام و جاحظ از معتزله معتقدند: امامت تنها مستحقّ افضل رعیّت است و نمی توان آن را برعهده غیرافضل (مفضول) قرار داد.
. [1509]
3 ابن تیمیه نیز شرط افضل بودن امام را از شرایط اساسی امام می داند، لذا در بحث خلافت ابی بکر می گوید: مردم او را مقدّم بر
دیگران داشتند، زیرا او افضل مردم بود. [ 1510 ] و در جایی دیگر می گوید: متولّی شدنِ مفضول با وجود افضل ظلم بزرگ است.
. [1511]
. [ 4 محبّ الدین طبري نیز می گوید: ولایت مفضول، با وجود افضل، منعقد نمی شود. [ 1512
علماي شیعه امامیه نیز افضل بودن را به طور اتفاق از شرایط اساسی امام می دانند که قبلا به کلماتشان اشاره شد.
علامه حلّی(رحمه الله) می فرماید: امام باید افضل مردم باشد و در این شرط امامیه اتفاق دارند، ولی جمهور اهل سنت با آن
. [ مخالفت کرده، تقدیم مفضول بر فاضل را جایز شمرده اند. [ 1513
ادله قائلین به افضل بودن امام
صفحه 332 از 494
ادله قائلین به افضل بودن امام
اشاره
همانگونه که اشاره شد تمامی شیعه امامیه و برخی از علماي اهل سنت معتقدند که امام باید افضل رعیّت باشد و براي این مدّعا به
اموري استدلال کرده اند که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
[ [ صفحه 535
افضلیت از دیدگاه عقل
امام، قائم مقام پیامبر(صلی الله علیه وآله) در تمام شئون به جز تلقّی وحی است، لذا باید متخلّق به اخلاق پیامبر(صلی الله علیه وآله)
و صفات او باشد و بدون آن نیابت و جانشینی محقّق نخواهد شد و این مستلزم نقض غرض و مخالفت عنایت و رحمانیت الهی
است. و از جمله صفات پیامبر(صلی الله علیه وآله) افضلیت است.
به تعبیر دیگر از جمله اهداف بعثت، کامل کردن نفوس بشري است، لذا باید پیامبر(صلی الله علیه وآله) در صفات اکمل و افضل
مردم خود باشد تا بتواند آنان را هدایت کرده و به سوي خود جذب نماید. اگر مبعوث به قوم خاصّ ی است باید افضل آن قوم باشد
و اگر مبعوث بر جمیع بشر تا روز قیامت است، باید از همه آنان افضل باشد.
اگر افضلیت در پیامبر لازم است، امام نیز باید افضل مردم در صفات کمالی مانند شجاعت، کرم، عفّت، صداقت، عدالت، تدبیر،
عقل، حکمت، علم، حلم، خلق و غیره باشد، زیرا امام جانشین پیامبر و نائب او در تمام امور و شئون است مگر در تلقّی وحی و این
نیابت بدون افضلیت امکان پذیر نیست.
افضلیت از دیدگاه قرآن
خداوند متعال می فرماید ": أَ فَمَنْ یَهْدِي إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّي إِلاّ أَنْ یُهْدي فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ؛ [" 1514 ] آیا
آن که خلق را به راه حقّ رهبري می کند سزاوارتر به پیروي است یا آن که هدایت نمی کند؟ مگر آن که خود هدایت شود. پس
شما مشرکان را چه شده که بی خرد و نادان اید، و چگونه چنین قضاوت باطل را براي بت ها می کنید؟
آیه فوق دلالت می کند بر این که آن کس که به حقّ و حقیقت هدایت می کند باید متابعت شود؛ زیرا او با حقّ و راهنماي به حق
است، لذا باید او را بر دیگران که یا راهنمایی به حقّ نمی کنند و یا راهنمایی به غیر حقّ می کنند، مقدّم داشت. از این رو قرآن
کریم
[ [ صفحه 536
استدلالش را بر ضدّ مشرکین، بر این پایه قرار داده و می فرماید ": قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَهْدِي إِلَی الْحَقِّ؛ " آیا از میان شرکاي
شما که شریک بر خدا قرار داده اید، کسانی هستند که شما را به حقّ هدایت کنند؟
واضح است که آنان از عهده چنین کاري برنمی آیند، لذا فوراً در جواب می فرماید ": قُلِ الُله یَهْدِي لِلْحَقِّ؛ " بگو تنها خداست که
صفحه 333 از 494
مردم را به حقّ هدایت می کند نه شریکان....
افضلیت از دیدگاه روایات
از مجموع روایات زیر نیز شرط افضلیت به خوبی استفاده می شود:
1 پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: هرکس که شخصی را بر ده نفر بگمارد، درحالی که می داند در میان آن ده نفر افضل از
. [ او وجود دارد، خدا و رسول و جماعتی از مسلمین را فریب داده است. [ 1515
2 احمد بن حنبل، به سند خود از ابن عباس، روایت کرده که هرکس فردي را سرپرست جماعتی قرار دهد در حالی که می داند
. [ در میان آنان کسی وجود دارد که بیشتر مورد رضاي خداوند است، به خدا و رسول او و مؤمنین خیانت کرده است. [ 1516
. [ 3 باقلانی در حدیثی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل می کند که فرمود: افضل مردم باید امامت را بر عهده گیرند. [ 1517
بررسی ادله اهل سنت
کسانی که شرط افضل بودن امام را نپذیرفته اند به وجوهی استدلال کرده اند که ضمن نقل، آنها را مورد نقد و بررسی قرار خواهیم
داد:
وجه اوّل:
فضل بن روزبهان می گوید: مدار امامت بر حفظ کشور و علم به ریاست و راه
[ [ صفحه 537
. [ زندگی مردم است، لذا کافی است که تندخو، و سهل انگار نباشد.... [ 1518
جواب
ریاست امام ریاستی دینی و زعامتی الهی و نیابت از رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) در اداي وظائف است، نه مجرد حفظ کشور و
تحصیل امنیت در آن، وگرنه کافر هم می تواند از عهده این وظیفه برآید؛ هدف اسلام از حکومت، تحصیل سعادت بشر در دنیا و
آخرت است که تنها با وجود پیامبر یا امامی معصوم که حریص بر هدایت مردم بوده و برتر از مردم در همه صفات است حاصل
باشد.
وجه دوّم:
امام الحرمین جوینی می گوید: امام باید افضل روزگار خود باشد مگر آن که در نصبش هرج و هیجان و فتنه باشد که در این
صورت امامت مفضول جایز است.
و در جایی دیگر می گوید: مسئله امتناع امامت مفضول قطعی نیست. آن گاه استدلال کرده به این که شرع از این امر جلوگیري
. [ نکرده، لذا در نماز، امامت مفضول بر افضل را صحیح می داند. [ 1519
جواب:
اوّلا: چه فتنه اي در نصب افضل وجود دارد؛ مگر وظیفه همه مردم نیست که تسلیم دستورات خدا باشند، آیا باید در پیاده کردن
اوامر شارع مقدس و مولاي حکیم میل و هواي نفسانی افراد فاسد و گمراه را در نظر بگیریم؟ مگر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با
علم به این که عده اي بعد از او فتنه کرده و با ایجاد هرجومرج، امارت و ولایت علی بن ابی طالب(علیه السلام) را قبول نمی کنند؛
صفحه 334 از 494
مصرّ بر این امر نبود؟ و در مناسب هاي گوناگون، در طول 23 سال بعد از بعثت، علیّ(علیه السلام) را به عنوان جانشین خود معرفی
نکرد؟ پس به مجرد خوف از هرجومرج و فتنه نمی توان حقّ و حقیقت را که در افضل متجلّی است تنها گذارد و سراغ دیگران
رفت.
ثانیاً: چه خوف از فتنه و هرجومرج بود که علی بن ابی طالب(علیه السلام) را رهاکرده و به سراغ ابوبکر و معاویه رفتند؟ آیا به این
بهانه که قریش زیر بار حکومت و ولایت
[ [ صفحه 538
امام علی(علیه السلام)نمی رود می توان حقّ را از حقّ دار گرفته و به باطل داد؟ آیا این، همان قریشی نیست که آن همه به
پیامبر(صلی الله علیه وآله) و اسلام ضربه زد؟ آیا به جهت دل خوشی آنان و این که مبادا ناراحت شوند می توان حقّ خلافت را از
علی بن ابی طالب(علیه السلام) غصب کرد و براي شادي دل قریش خلافت را به دیگري داد؟
ثالثاً: جوینی در بخش دوم کلام خود قیاس مع الفارق انجام داده است، زیرا مسأله خلافت و زعامت مسلمین را که داراي حساسیتی
خاص با شرایط بس عظیم است، به مسأله امامت جماعت قیاس کرده است، امامت در جماعت که با وجود دو نفر تحقق پیدا می
کند طبیعتاً شرایط مهمّی نمی خواهد، ولی امامت و ولایت و زعامت عامه مسلمین در سطح کلّ کشورهاي اسلامی است، خصوصاً
با توجه به معناي خاصی که از امام و امامت و ولایت اراده می شود که شامل امامت و هدایت و ولایت تکوینی و تشریعی و باطنی
است، طبیعتاً این معنا از شرائط بسیار ویژه اي برخوردار است.
وجه سوّم:
ابن حزم می گوید: افضل را به طور یقین نمی توان شناخت و تنها با ظن و گمان می توان به آن دسترسی پیدا کرد، و گمان هیچ
گاه انسان را از حقّ بی نیاز نمی کند. و از طرفی دیگر قریش زیادند و در مشرق و مغرب زمین پراکنده اند، لذا نمی توان افضل
. [ آنان را پیدا نمود. و به این جهت است که امّت اجماع نموده اند که افضلیت شرط در امامت نیست. [ 1520
جواب:
اوّلا: در جاي خود ثابت نمودیم که امامت منصبی الهی است و امام باید از سوي خداوند منصوب گردد ولذا بر خداوند متعال از
باب لطف واجب است که اعلم مردم را به مردم معرفی کند ولو به توسط پیامبرش، خواه بعینه، خواه با ذکر خصوصیاتی که سبب
علم و یقین گردد.
و از طرف دیگر از آن جا که شناخت افضل ظنّی است، پس باید حتماً از جانب خدا
[ [ صفحه 539
و رسولش براي مردم معرفی شود، همان گونه که نسبت به خلیفه و جانشین پیامبر(صلی الله علیه وآله) که علی بن ابی طالب(علیه
السلام) است در طول 23 سال، پیامبر(صلی الله علیه وآله) او را از راه هاي مختلف معرّفی نمود.
ثانیاً: اهل سنت امامت را از فروع دین می دانند، که ظنّ در آن کافی است، در صورتی که دسترسی به یقین موجب عسر و حرج
باشد.
ثالثاً: ادعاي اجماع در صورتی مفید است که احتمال مدرکیت در آن نباشد، و در مورد این شرط احتمال می دهیم که به جهت
صفحه 335 از 494
تصحیح خلافت خلفاي سه گانه این اجماع صورت گرفته باشد، و به همین خاطر اعتباري ندارد.
رابعاً: ادعاي این اجماع مخالف با مدعاي جوینی، امام الحرمین، است، زیرا او می گوید: معظم اهل سنّت لازم می دانند که امامت
به کسی واگذار شود که افضل اهل عصر خود باشد مگر آن که منجرّ به هرج و فتنه گردد. [ 1521 ] خصوصاً این که شیعه امامیه که
مذهبی از مذاهب مسلمین است افضلیت را شرط می داند.
وجه چهارم:
. [ ابن ابی الحدید می گوید: خداوند مفضول را بر فاضل مقدّم داشت به جهت حکمتی که اقتضا می کرده است. [ 1522
جواب:
ایشان در این کلام درصدد توجیه امري است که بعد از وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله) اتفاق افتاده است که آن را به خداوند و
مصلحت او ربط می دهد! این حرف از جهاتی اشکال دارد.
اوّلا: شما که معتزلی و عدلی و تفویضی هستید این حرف با عقاید شما سازگاري ندارد، زیرا طبق نظر شما این مردم اند که
سرنوشت خود را ورق می زنند نه اینکه خداوند جبراً کاري را در عالم انجام می دهد.
ثانیاً: چه مصلحتی در انتخاب ابوبکر و مقدم داشتن او بر علی بن ابی طالب(علیه السلام)بوده است که اگر امام علی(علیه السلام)
انتخاب می شد آن مصلحت نبود؟
[ [ صفحه 540
ثالثاً: این تقدیم اگر به اراده و مشیّت الهی بود، چرا امام علی(علیه السلام) از این انتخاب شکایت می کند؟ آیا شکایت، اعتراض بر
انتخاب الهی نیست؟
رابعاً: اگر انتخاب ابوبکر و تقدیم او بر امام علی(علیه السلام) به مصلحت و خواست الهی بود، چرا ابوبکر از مردم می خواست که
. [ او را از خلافت خلع کنند، زیرا با وجود امام علیّ(علیه السلام)خود را لایق آن نمی دیده است. [ 1523
وجه پنجم:
قاضی ایجی می گوید: اکثر علما امامت مفضول را با وجود فاضل جایز می دانند، زیرا شاید منفعتش بر امّت بیشتر باشد... چه بسا
. [ مفضول در علم و عملش بر زعامت مردم آگاه تر باشد.... [ 1524
میر سید شریف جرجانی نیز در شرح این عبارت می گوید: مثل این که در جایی لشکر و مردم انقیاد و اطاعت بیشتري از مفضول
. [ دارند نسبت به فاضل. [ 1525
جواب:
اوّلا: مورد بحث در جایی است که افضل داراي جمیع صفات و قابلیت ها براي امامت و زعامت باشد، لذا فرض قاضی ایجی از
مورد بحث خارج است.
ثانیاً: نمی توانیم براي جلب آراء و توجه مردم دست از حقّ که همان افضل است برداریم همان گونه که قرآن بر آن تصریح دارد.
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) با این که می دانست گروهی از مردم سلطه و ولایت و امامت امام علی(علیه السلام) را نمی پذیرند،
از بیان حقیقت کوتاهی نکرد و در طول 23 سال با روش هاي مختلف امامت و خلافت و ولایت امام علی(علیه السلام) را تبیین
نمود. و همچنین در مورد تجهیز لشکر اسامه، هر اندازه که لشکریان اصرار به تعویض اسامۀ بن زید از امارت لشکر کردند،
پیامبر(صلی الله علیه وآله) قبول نکرد، زیرا او را لایق به امارت می دانست.
صفحه 336 از 494
[ [ صفحه 541
امامت و علم غیب
اشاره
یکی از مسائل اختلافی بین مذاهب اسلامی، علم غیب پیامبر و امام و اولیاي الهی به موضوعات و احکام است. برخی از محققان به
آیاتی نظر کرده اند که علم غیب را محصور در خداوند نموده و به آیات مخ ّ صص توجهی نکرده اند، و کسی که آن را براي غیر
خدا اثبات کرده به غلوّ متهم کرده اند. برخی دیگر با جمع بین آیات به علم غیب پیامبر در تمام زمینه ها پی برده اند، ولی علم غیب
را براي امام ثابت نمی دانند. جا دارد که این موضوع را مورد بحث قرار دهیم تا حقیقت علم غیب و این که چه نوع غیبی مورد نظر
است و بر چه افرادي قابل اثبات است روشن گردد.
اعتقاد شیعه امامیه
شیعه امامیه معتقد است امامت منصب جانشینی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در امر هدایت بشر غیر از وحی است، لذا امام نیز
باید تمام خصوصیات پیامبر مانند عصمت، علم لدنی، کمالات و فضایل و دوري از صفات ناپسند را داشته باشد.
شیعه امامیه می گوید: از آنجا که امام مبیّن و تطبیق دهنده و حافظ شریعت است، لذا باید از گناه و سهو و نسیان و اشتباه معصوم
باشد.
علاوه بر این باید عالم به حقیقت شریعت و نیز هر چه را که امت در جهت کمال به آن محتاج است باشد؛ همان طوري که باید
کامل ترین شخص در زمینه صفات کمال باشد، تا مردم تسلیم محض او شوند.
[ [ صفحه 542
ماهیت غیب
غیب در مقابل شهود بر چیزي اطلاق می شود که با حواس ظاهري قابل درك نیست. قیامت، برزخ، ملائکه، جنّ و... عوالمی هستند
که با حواسّ ظاهري انسان قابل درك نیستند، از این رو داخل عالم غیب شمرده شده اند.
غیب نسبی
غیب را میتوان به دو بخش تقسیم کرد: غیب مطلق و غیب نسبی. غیب مطلق غیبی است که به هیچ نحو و در هیچ زمان و مکان قابل
ادراك نیست، مثل ذات الهی که غیب الغیوب است؛ به خلاف غیب نسبی که با شرایطی خاص براي افرادي ویژه قابل ادراك به
غیر حواس ظاهري است. و غالب غیب ها از این قبیل است. و تنها کسی که به عالم غیب و شهادت به طور کامل احاطه دارد،
خداوند است. در قرآن کریم آمده ": هُوَ اللّهُ الَّذي لا إِلهَ إِلاّ هُوَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ؛ [" 1526 ] اوست خداي
صفحه 337 از 494
یکتایی که غیر از او خدایی نیست که داناي نهان و آشکار است و اوست بخشنده و مهربان.
آیا اطلاع از غیب مخصوص خداوند است؟
به گمان بعضی علم غیب از ویژگی هاي ذات احدیت است و علم هیچ کس در آن راه ندارد. اینان به برخی از آیات تمسک می
نمایند؛ از قبیل:
"وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ؛ [" 1527 ] کلیدهاي غیب تنها نزد اوست و از آنها غیر از او اطلاعی ندارد.
"قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسی نَفْعًا وَ لا ضَ  را إِلاّ ما شاءَ اللّهُ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاّ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ
لِقَوْم یُؤْمِنُونَ؛ [" 1528 ] [اي
[ [ صفحه 543
رسول ما] به مردم بگو که مالک سود و زیان خویش نیستم مگر آنچه خدا بر من خواسته اگر من از غیب آگاه بودم به خیر خود
همیشه می افزودم و هیچ گاه زیان و رنج نمی دیدم من نیستم مگر رسول ترساننده و بشارت دهنده گروهی که اهل ایمان اند.
"قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلَأرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللّهُ وَ ما یَشْعُرُونَ أَیّانَ یُبْعَثُونَ؛ [" 1529 ] [اي رسول ما] بگو که در آسمان ها و
زمین جز خدا کسی از علم غیب آگاه نیست و هیچ خلقی نمی داند که چه هنگام زنده و برانگیخته می شوند.
جواب:
اشکال کننده، تنها به برخی از آیات توجه نموده که ظهور در اختصاص علم غیب به خداوند متعال دارد، ولی از آیات دیگر که
دلالت بر اختصاص ندارد، توجهی نداشته است. خداوند در سوره جن می فرماید ": عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَ دًا إِلاّ مَنِ
ارْتَضی مِنْ رَسُول؛ ["... 1530 ] او داناي غیب است و هیچ کس به عالم غیب او آگاه نیست جز پیامبري را که از او خشنود باشد....
از استثناي این آیه استفاده می شود که خداوند متعال بر پیامبري که مرضیّ اوست، علم غیب افاضه می کند. و از آن جا که لازم
است هرچه براي رسول صلاحیت دارد، امام نیز آن را دارا باشد چون هر دو شریعت را بیان می کنند، پس امام هم مشمول این
عنایت الهی خواهد بود.
لذا در قرآن اشاره به انواع اطلاعات غیبی براي انبیا و اولیاکرده و می فرماید ": ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیهِ إِلَیْکَ؛ [" 1531 ] آن، از
خبرهاي غیبی است که به تو وحی نمودیم. و از قول حضرت عیسی(علیه السلام)می فرماید ": وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی
بُیُوتِکُمْ؛ [" 1532 ] و به شما خبر می دهم که در خانه هایتان چه می خورید و چه می اندوزید.
بنابراین در جمع بین این دو دسته از آیات می توان گفت: آیاتی که ظهور در
[ [ صفحه 544
اختصاص علم غیب به خداوند دارد، علم غیب به نحو اصالت و استقلال است. و آیاتی که علم غیب را بر غیر خداوند ثابت می کند
به نحو تبعیّت و به اذن خداوند است.
با همین بیان می توانیم از آیاتی که ظهور در انکار علم غیب از پیامبر دارد جواب دهیم، زیرا انکار این آیات به نحو استقلال بوده
نه آن که به طور مطلق آن را از پیامبر نفی کنند.
صفحه 338 از 494
ابن حجر هیتمی می گوید:
بین این آیات ": قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلَأرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللّهُ " و " عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَ دًا " و بین علم انبیا و
اولیا به پاره اي از غیب هیچ گونه منافاتی نیست، زیرا علم آنان به اعلان از جانب خداوند متعال است و این غیر از آن علمی است
. [ که از صفات ازلی و ابدي خداوند است که از تغییر و تحوّل منزّه است. [ 1533
و نیز ابن ابی الحدید معتزلی می گوید:
ما منکر وجود افرادي که خبر از غیب داده و می دهند نیستیم ولی آن را مستند به خداوند باري تعالی می دانیم که با قدرت و
. [ تمکین و آمادگی اسباب آن، به آنان عطا نموده است. [ 1534
علم غیب امام
سؤال برخی از مخالفان این است که آیا امام نیز همانند پیامبر می توانداز غیب مطلع باشد یا بالاتر از این، آیا امام، همانند پیامبر باید
از علم غیب بهره مند باشد؟ این سؤالی است که با بیان مقدماتی به آن پاسخ خواهیم داد:
1 مقصود از امام در مورد بحث همان شخصی است که حجت خدا در روي زمین است. او کسی است که معرفت و طاعتش
واجب و مردن با عدم معرفت او همانند مردن جاهلیت است و اینان کسانی جز اهل بیت معصوم پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیستند.
[ [ صفحه 545
2 در علوم عقلی ثابت شده که علم دوگونه است: علم حضوري و علم حصولی. مراد از علم حضوري علمی است که از طریق
اکتساب به دست نمی آید و عبارت است از حضور معلوم نزد عالم. به خلاف علم حصولی.
3 علم حضوري خداوند با علم حضوري بندگان خدا فرق دارد، زیرا علم خداوند سابق بر معلومات، عین ذات او و علت معلومات
است، به خلاف علم حضوريِ اولیاي الهی که در این جهات با خداوند شریک نیستند.
4 مورد نزاع در علم غیب پیامبر(صلی الله علیه وآله) موضوعات خارجی است، نه احکام کلّی؛ زیرا به اتفاق همه مسلمین حتی
وهابیون، جهل به آنها موجب نقص در رتبه و نقض غرض خواهد بود.
دلیل عقلی علم غیب
الف علم غیب نبی
پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) مبعوث بر تمام افراد عالم است. چنین شریعتی طبعاً باید کامل باشد، در هر عصر و زمانی و براي هر
قوم و دسته اي قابل اجرا باشد. و نیز صاحب آن شریعت به خصوصیات افراد و نفوس آنان، تا روز قیامت، آگاه باشد، در غیر این
صورت رسالت او ناقص و اصلاح و عدالت گستري او فراگیر نخواهد بود. در نتیجه، باید پیامبر(صلی الله علیه وآله) احاطه غیبی نه
تنها به احکام و موضوعات آنها داشته باشد، بلکه از موضوعات خارجی نیز مطلع باشد.
ب علم غیب امام
می دانیم که همه موقعیت ها به طور کامل براي پیامبر(صلی الله علیه وآله) فراهم نگشت تا شریعت اسلامی را به طور کامل تبیین
نماید. عمر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) محدود بود ولذا باید براي بعد از خود خلیفه و امامان و جانشینانی قرار می داد تا ادامه
دهنده راه او باشند. و به همان دلیل که پیامبر(صلی الله علیه وآله) احتیاج به علم غیب دارد، امام و جانشین او نیز باید از این علم
صفحه 339 از 494
بهره مند گردد. شیخ الرئیس ابوعلی سینا می گوید:
[ [ صفحه 546
تجربه و قیاس می پذیرند که نفس انسانی می تواند در عالم خواب به غیب نایل شود و مانعی نیز ندارد که همین علم غیب در حال
. [ بیداري به او افاضه شود. [ 1535
آیات قرآن و علم غیب
خداوند متعال می فرماید ": وَ عَلَّمَ آدَمَ اْلَأسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَ هُمْ عَلَی الْمَلائِکَ ۀِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ؛ قالُوا
سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ؛ [" 1536 ] خداوند همه اسماء را به آدم یاد داد آن گاه حقایق آنها را بر
فرشتگان عرضه داشت و فرمود اگر شما در دعواي خود صادق اید اسماء اینان را بیان کنید. فرشتگان عرضه داشتند اي خداي پاك
و منزه ما نمی دانیم جز آنچه به ما تعلیم فرمودي تویی دانا و حکیم.
و نیز می فرماید ": عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَدًا، إِلاّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُول؛ [" 1537 ] او داناي غیب است و هیچ کس بر عالم
غیب او آگاه نیست به جز پیامبرانی که خود برگزیده است.
و نیز به نقل از حضرت عیسی(علیه السلام) می فرماید ": وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی بُیُوتِکُمْ، [" 1538 ] و به شما خبر می
دهم که در خانه هایتان چه می خورید و چه ذخیره می کنید.
[ و نیز خداوند متعال درباره شهیدان می فرماید ": وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ أَمْواتًا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ؛ ["... 1539
مپندارید که شهیدان راه خدا مرده اند بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزي می خورند. و نیز می فرماید ": وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ
الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ
[ [ صفحه 547
الصّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً؛ [" 1540 ] آنان که خدا و رسول را اطاعت کنند البته با کسانی که
خدا به آنان لطف و عنایت کامل کرده یعنی با پیامبران و صدّیقان و شهیدان و نیکوکاران محشور خواهند شد و اینان رفیقان
نیکویی هستند. با ضمیمه کردن این دو آیه استفاده می شود که انسان هاي مطیع واقعی خدا و رسول با شهیدان اند، و شهدا نزد
پروردگار متنعّم اند، اینان نیز نزد پروردگارند. و نیز با ضمیمه این دو آیه به آیه " وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ؛ [" 1541 ] و او با
شماست هر جا که هستید.
و نیز آیه " أَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ؛ [" 1542 ] هر کجا رو کنید همان جا وجه خداست. و نیز آیه " نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ
1543 ] وما از رگ گردن به او نزدیک تریم. "] ؛
با جمع بین این آیات استفاده می شود که اولیاي الهی همانند خداوند با شما و همه حال باشمایند. هرچند از دنیا رفته اند. و همان
گونه که خداوند متعال می فرماید ": یَعْلَمُ خائِنَۀَ اْلَأعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ، [" 1544 ] آنان نیز چنین اند و این، غیر از علم غیب چیز
دیگري نیست.
احادیث و علم غیب
صفحه 340 از 494
احادیث و علم غیب
الف از طریق اهل بیت(علیه السلام)
1 امام باقر(علیه السلام) فرمود: در وجود علیّ(علیه السلام) سنت هزار پیامبر است. آن گاه فرمود: علمی که بر آدم نازل گشت بالا
. [ نرفت، علم هیچ کسی با مرگ نابود نگردید. بلکه علم به ارث گذارده می شود و زمین هرگز بدون عالم باقی نمی ماند. [ 1545
2 عبدالأعلی بن أعین می گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود: من از
[ [ صفحه 548
اولاد رسول خدایم، به کتاب خدا علم دارم، کتابی که در آن اشاره به پیدایش خلق و آنچه تا روز قیامت اتفاق خواهد افتاد نموده
است. در آن کتاب خبر آسمان و زمین و بهشت و آتش جهنم و خبر آنچه هست می باشد. من به این امور همان گونه که به کف
. [ دست نگاه می کنم، آگاهم. خداوند می فرماید: در این قرآن بیان هر چیزي است. [ 1546
3 امام صادق(علیه السلام) به ابوبصیر فرمود: اي ابابصیر ما اهل بیتی هستیم که علم خواب ها و بلاها و نسب ها و وصیت ها و فصل
. [ خطاب به ما داده شده است. شیعیانِ خود را می شناسیم. همان گونه که هر مردي اهل بیت خود را می شناسد. [ 1547
. [ 4 امام صادق(علیه السلام) فرمود: همانا امام هرگاه بخواهد که بداند تعلیم داده می شود. [ 1548
5 سیف تمار می گوید: من با جماعتی از شیعه نزد امام صادق(علیه السلام) در کنار حِجر بودیم، حضرت فرمود: جاسوسی بر ما
نظاره می کند. ما نگاه به راست و چپ کردیم ولی کسی را ندیدیم. عرض کردیم جاسوسی وجود ندارد. حضرت فرمود: قسم به
پروردگار کعبه وپروردگار این بنا سه بار تکرار کرد اگر من بین موسی و خضر بودم می گفتم که از آن دو داناترم، و نیز خبر
می دادم به چیزي که آن دو نمی دانستند؛ زیرا موسی و خضر(علیهما السلام)تنها از علم گذشته آگاه بودند، نه از علم آینده و حال
. [ تا روز قیامت، و ما این دو را از پیامبر(صلی الله علیه وآله)به ارث برده ایم. [ 1549
ب از طریق عامه
1 مسلم و دیگران از حذیفه نقل کرده اند که گفت: پیامبر(صلی الله علیه وآله) به من علم گذشته و آینده تا روز قیامت را
. [ آموخت. [ 1550
2 احمد بن حنبل از ابن ادریس نقل می کند که فرمود: از حذیفۀ بن یمان شنیدم که می فرمود: به خدا سوگند همانا من داناترین
مردم به هر فتنه اي هستم که تا روز قیامت
[ [ صفحه 549
. [ اتفاق خواهد افتاد. [ 1551
3 ابن النجّار می گوید: روزي شیخ ابو محمّد عبدالله جبایی (متوفی 605 ) سخن از اخلاص و عُجب به میان آورد در حالی که من
در مجلس او حاضر بودم، در نفسم این سؤال خطور کرد: که راه خلاصی از عجب چیست؟ فوراً شیخ به من توجه کرده و فرمود:
. [ هرگاه همه اشیاء را از خدا دیدي و این که او تو را موفق به خیر کرده و... آن گاه از عُجب رهانیده شده اي. [ 1552
خبرهاي غیبی از امام علی
صفحه 341 از 494
با نگاهی گذرا به نهج البلاغه به خبرهایی غیبی از امام علی(علیه السلام) پی می بریم اینک به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1 امام علی(علیه السلام) در بصره بعد از پایان جنگ به ناکثین فرمود:
کأنّی بمسجد کم کجؤجؤ سفینۀ قد بعث الله علیها العذاب من فوقها و من تحتها و غرق من فی ضمنه؛ [ 1553 ] گویا مسجد شما چون
سینه کشتی است به امر خدا زیر و زبر آن در عذاب است و هر که در آن است غرق در آب.
می دانیم که بصره دوبار غرق شد، یک بار در عصر حکومت قادر بالله، و بار دیگر در عصر حکومت قائم بامرالله، و تنها مسجد
جامع آن طبق خبر امیرالمؤمنین(علیه السلام) باقی ماند.
2 و نیز درباره فتنه تاتار و لشکریانش و هجوم آنان به بلاد مسلمین فرمود: و کانّی أراهم قوماً کان وجوههم المجان المطرقۀ،
یلبسون السرق و الدیباج، یعتقبون الخیل العتاق، و یکون هناك استمرار قتل، حتّی یعیش المجروح علی المقتول، و یکون المفلت
أقلّ من المأسور؛ [ 1554 ] گویا آنان را می بینم که چهره هایشان چون سپرهاي تو بر
[ [ صفحه 550
تو است. حریر و دیبا پوشند و اسب هاي برگزیده نگاه دارند. آن جا کشتار چنان سخت شود که خسته بر کشته راه رود و گریخته
از اسیر کمتر باشد.
3 و نیز درباره حکومت بنی امیه و زوال آن هنگام اوج فساد در روي زمین می فرماید:
أقسم ثمّ أقسم لتنخمنّها من بعدي کما تلفظ النخامۀ ثمّ لا تذوقها و لا تطعم بطعمها أبداً ما کرّ الجدیدان؛ [ 1555 ] سوگند می خورم و
سوگند می خورم که فرزندان امیه پس از من این خلافت را رها سازند، چنان که خلط سینه را بیرون اندازند و از آن پس، چند شب
و روز از پی هم آید مزه آن را نچشند...
4 و نیز خبر از تسلط معاویه بر عراق و مجبور کردن اهل آن بر سبّ او داده می فرماید:
أما انّه سیظهر علیکم بعدي رجل رحب البلعوم، مندحق البطن، یأکل ما یجد، و یطلب ما لا یجد، فاقتلوه، ألا وإنّه سیأمرکم بسبّی و
البرائۀ منّی أمّا السبّ فسبّونی، فإنّه لی زکاة و لکم النجاة، و أمّا البرائۀ فلاتتبرأوا منّی؛ فإنّی ولدت علی الفطرة، و سبقت إلی الایمان و
الهجرة؛ [ 1556 ] همانا پس از من مردي بر شما چیره شود که گلویی گشاده دارد و شکمی فراخ و برون افتاده. بخورد هرچه یابد و
بجوید آنچه نیابد. او را بکشید. او شما را فرمان دهد تا مرا دشنام دهید و از من بیزاري جویید. اما دشنام؛ پس مرا دشنام دهید که
براي من زکات است و براي شما نجات. امّا بیزاري؛ از من بیزاري مجویید که من بر فطرت مسلمانی زادم و در ایمان و هجرت از
همه پیش افتادم.
بررسی شبهات
اشاره
در این جا، به صورت خلاصه، به ذکر شبهات مخالفان و پاسخ آنها می پردازیم:
شبهه 01
وجود پیامبر و امام محدود است، در حالی که غیب نامحدود است و محدود
صفحه 342 از 494
[ [ صفحه 551
نمی تواند به حکم عقل بر غیر محدود احاطه پیدا کند و لذا علم غیب مخصوص خداوند است.
جواب:
اولًا: گفتیم غیب بر دو قسم است: مطلق و نسبی و علم غیب پیامبر و امام نسبی است.
ثانیاً: پیامبر و امام به اعتبار قرب الهی که دارند، وجودشان به سعه وجود الهی وسیع گشته و به معدن عظمت و غیب الغیوب الهی
متصل گردیده است.
شبهه 02
از برخی ادله استفاده می شود که پیامبر(صلی الله علیه وآله) یا امام(علیه السلام) سهو می کرده اند و این، با علم غیب آنان منافات
دارد:
جواب:
اوّلًا: روایات تماماً ضعیف السند است.
ثانیاً: با حکم عقل قطعی سازگاري ندارد، زیرا نقض غرض بعثت است.
ثالثاً: با آیات قرآن سازگاري ندارد، زیرا بر اساس برخی آیات، پیامبر(صلی الله علیه وآله) در تمام امور، مورد تایید خداوند است.
تفصیل بیشتر را در بحث عدم سهو النبی(صلی الله علیه وآله) بررسی خواهیم نمود.
شبهه 03
رسول و امام اگر از غیب اطلاع دارند باید امور مکروه و شداید را از خود دور نمایند، در حالی که چنین نبوده است.
جواب:
اوّلاً: پیامبر وامام از آنجا که مظهر جمیع صفاتِ جمال و کمال الهی اند، لذا از جانب خداوند داراي علم غیب اند و به همه امور
احاطه دارند ولی از این نکته نباید غفلت کرد که این نوع علم در اعمال و رفتار و تکالیف آنان اثري ندارد، زیرا هیچ گاه مخالف
قضا و قدر الهی کاري انجام نمی دهند و این، با اختیار انسان نیز منافاتی ندارد. پس، اگر مشاهده می کنیم که ظواهر اعمال اولیاي
الهی با علل و اسباب طبیعی سازگاري دارد دلیل بر عدم اطلاع آنان از علم غیب نیست.
[ [ صفحه 552
ثانیاً: مجرد انداختن نفس در هلاکت حرام نیست وگرنه جهاد نیز باید حرام باشد، بلکه باید اطلاق آیه " وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَی
التَّهْلُکَۀِ " را مقید به صورتی کرد که دلیلی بر جواز آن نباشد، همان گونه که در جریان قیام امام حسین(علیه السلام) چنین جوازي
بود، لذا آن حضرت(علیه السلام) با علم به شهادت، دست به قیام زد.
و به تعبیري دیگر هرگاه اولیاي الهی رضاي خدا را در عملی ببینند که ضرر دارد به جان خریده و خود را فداي خدا و دین او می
صفحه 343 از 494
نمایند.
ثالثاً: ممکن است کسی علم غیب اولیاي الهی به موضوعات خارجی را تعلیقی بداند نه فعلیِ حضوري؛ یعنی هرگاه بخواهند بدانند
می دانند، همان گونه که برخی از روایات به آن اشاره دارد.
شبهه 04
عبدالله قمیصی می گوید: علم غیب از آنِ خداوند است و اگر پیامبر و امام نیز از آن بهره مند باشند لازم می آید که پیامبر و امام با
. [ خداوند در این صفت شریک باشند که این باطل است. [ 1557
جواب:
این، شبه اي پوچ و بی پایه و اساس است، زیرا قبلا اشاره شد که علم غیب خدا و بقیه صفات ذاتی او جزء ذات خدا و از براي او
بالاستقلال است، به خلاف علم غیبی که پیامبر یا امام دارند که به عنایت و اذن خداوند متعال است و استقلالی ندارد.
شبهه 05
وجود برخی از روایات متعارض که علم غیب را از امام(علیه السلام) نفی کرده و به خداوند اختصاص می دهد، همانند روایت
. [ احتجاج [ 1558 ] و روایت سدیر به نقل از بصائر الدرجات. [ 1559
جواب:
اولًا: سندها تماماً ضعیف است.
[ [ صفحه 553
ثانیاً: این روایات و نظایر آنها که علم غیب را از غیر خداوند نفی می کند در اصل ناظر به نفی استقلال از غیر خداوند متعال است،
زیرا علوم اهل بیت(علیهم السلام) تابع علم الهی است. و روایاتی که دلالت بر علم غیب ائمه دارد منافاتی با این دسته از
روایات ندارد، زیرا با تبعی بودن، قابل جمع اند، یعنی علم غیب را به عنایت و تفضّل الهی، دارند.
ثالثاً: روایاتی که علم غیب را از امام نفی می کند با قطع نظر از سند، اندك اند به حدّي که نمی توانند با روایات کثیر و متواتر، که
علم غیب امام را اثبات می کنند، معارضه داشته باشند.
رابعاً: علم غیب مسئله اي است که عقلِ برخی از عوام تحمل آن را ندارد و لذا گاهی که از امام نفی می شود شاید به جهت تقیه
ازعوام باشد، تا به تکذیب یا غلو مبتلا نگردند.
با بررسی این بحث و اثبات علم غیب براي پیامبر و امام، به طور مطلق، یک بحث دیگر روشن می گردد و آن، جواز استغاثه و
استعانت از ارواح اولیاي الهی است، زیرا یکی از اشکالات وهابیون علم غیب نداشتن اولیاي الهی خصوصاً در عالم برزخ است، که
خلاف آن اثبات شد.
شبهه 06
خداوند متعال می فرماید ": إِنَّ اللّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَۀِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی اْلَأرْحامِ وَ ما تَدْري نَفْسٌ ماذا تَکْسِبُ غَدًا وَ ما تَدْري
صفحه 344 از 494
نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْض تَمُوتُ إِنَّ اللّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ؛ [" 1560 ] همانا علم ساعت (قیامت) نزد خداست و او باران را فرو آرد و آنچه از نر و ماده
و زشت و زیبا که در رحم هاي آبستن است می داند و هیچ کسی نمی داند که فردا چه خواهد کرد و هیچ کس نمی داندکه به
کدام سرزمین مرگش فرا رسد، پس خدا به همه چیز خلایق دانا و به کلیه اسرار دقایق عالم آگاه است.
از این آیه برخی نتیجه گرفته اند که علم این پنج چیز به خداوند متعال اختصاص دارد، در حالی که در واقع امروز با پیشرفت علم و
تکنیک به برخی از این امور علم
[ [ صفحه 554
حاصل شده است، از قبیل وقت بارش باران و شناسایی فرزند در رحم زن.
جواب:
اوّلًا: در مورد جنین، خداوند متعال از ابتداي قرار گرفتن نطفه در رحم زن، وضعیت آن را می داند و این، مقدور بشر نیست. و نیز
اخبار هواشناسی به صورت دقیق و یقینی نیست، بلکه تماماً بر اساس ظنیّات و حدسیات است ولی خداوند متعال به خصوصیات آن
علم یقینی و حضوري دارد.
ثانیاً: بشر با وسایل مدرن امروز می تواند کشف نماید، ولی خداوند به این امور، بدون وسایل پیشرفته، علم دارد.
ثالثاً: آیه تعبیرات جملاتش یکسان نیست، در بعضی به لسان حصر آمده و برخی با لسان اثبات علم و برخی دیگر با تصریح به جهل
بشر است.
اما علم به زمان قیامت، منحصراً نزد خداوند متعال است. و در مورد نزول باران و موقعیت فرزند در رحم مادر، علمش را براي خود
ثابت کرده نه حصر آن را.
و در مورد کسب انسان در آینده و این که در کجا خواهد مرد تصریح به جهل بشر دارد.
[ [ صفحه 555
غلو
اشاره
در طول تاریخ افراد یا گروه هایی بوده اند که در حقّ پیامبران و اولیاي الهی غلوّ کرده اند واین انکارناپذیر است، ولی مع الأسف
در مواردي در کلمات مغرضان و معاندان یا جاهلان می بینیم که این عنوان را به شیعه امامیه نسبت داده اند؛ براي نمونه احمد امین
مصري می نویسد: غالیان شیعه در حقّ علی به این اکتفا نکردند که او افضل خلق بعد از پیامبر(صلی الله علیه وآله) و معصوم است،
. [ بلکه برخی از آنان قائل به الوهیت او شده اند. [ 1561
. [ زبیدي در تاج العروس می نویسد: امامیه فرقه اي از غالیان شیعه است. [ 1562
دکتر کامل مصطفی می نویسد: غالیان از شیعه عقاید اصلی تشیع، از قبیل: بداء، رجعت، عصمت و علم لدنّی را تأسیس نمودند که
. [ بعدها به عنوان مبادي رسمی براي تشیع شناخته شد.... [ 1563
صفحه 345 از 494
لذا جا دارد که در مورد این واژه قدري بحث و تأمل کنیم.
تعریف غلو
واژه غلوّ در مقابل تقصیر است، و در لغت به معناي تجاوز از حد و افراط در شیء
[ [ صفحه 556
است؛ [ 1564 ] یعنی فرد یا چیزي بیش از آنچه در او هست، توصیف شود. این واژه در اصطلاح شرع، به تجاوز و مبالغه نمودن در
حق پیامبران و اولیاي الهی و اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت آنان اطلاق می شود.
قرآن کریم اهل کتاب را از غلوّ در حقّ مسیح(علیه السلام) بر حذر داشته و می فرماید ": قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فی دینِکُمْ غَیْرَ
الْحَقِّ؛ [" 1565 ] بگو اي اهل کتاب در دین خود به ناحقّ غلو نکنید....
غلوّ اهل کتاب (نصاري) این بود که به الوهیت حضرت مسیح(علیه السلام) اعتقاد داشتند؛ چنان که در جاي دیگر می فرماید ": لَقَدْ
کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیَمَ؛ [" 1566 ] آنان که به خداییِ مسیح پسر مریم قائل اند به راستی کافر شدند.
پدیده غلو در جهان اسلام
بی شک یکی از پدیده هاي انحرافی که در حوزه اعتقادهاي دینی در جهان اسلام رخ داده است، پدیده غلوّ و ظهور غالیان است.
آنان کسانی بوده اند که در حقّ پیامبر(صلی الله علیه وآله) یا علی بن أبی طالب(علیه السلام) و یا دیگر ائمه اهل بیت یا افراد دیگر
به الوهیت، حلول خداوند در آنها، یا اتحاد خداوند با آنان قائل شده اند. ولی این بدان معنا نیست که شیعه امامیه هر عقیده اي که
به امامان خود دارد، از قبیل: عصمت، رجعت، علم لدنّی و... همه غلوّ باشد، زیرا شیعه در اعتقاد به این امور ادله اي متقن دارد.
نشانه هاي غلو
عقایدي که از ویژگی غالیان شمرده شده و نشانه غلوّ به شمار می رود، عبارتند از:
1 اعتقاد به الوهیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) یا امیرالمؤمنین(علیه السلام) یا یکی از اولیاي الهی؛
2 اعتقاد به این که تدبیر جهان به پیامبر(صلی الله علیه وآله) یا امیرالمؤمنین(علیه السلام) یا ائمه اهل بیت(علیهم السلام) یا
[ [ صفحه 557
افرادي دیگر واگذار شده است؛
3 اعتقاد به نبوت امیرالمؤمنین یا ائمه دیگر یا فردي از مردم؛
4 اعتقاد به آگاهی فردي از عالم غیب، بدون آن که به او وحی یا الهام شود؛
5 اعتقاد به این که معرفت و محبّت ائمه اهل بیت(علیهم السلام) انسان را از عبادت خداوند و انجام فرایض الهی بی نیاز می سازد.
. [1567]
و امّا اعتقادهایی که دلیل قطعی از عقل یا نقل بر آنها اقامه شده، از قبیل: اعتقاد به عصمت اهل بیت(علیهم السلام)، و وصایت و
صفحه 346 از 494
خلافت بلا فصل امیرالمؤمنین(علیه السلام) و بعد از او ائمه اهل بیت(علیهم السلام) اعتقاد به رجعت، علم لدنّی امام و دیگر
اعتقادهاي شیعه که براي هر یک دلیل محکم و متقنی اقامه نموده است نمی توان آن را غلوّ و تجاوز از حدّ نامید، بلکه عین حقّ و
حقیقت است.
موضع ائمه اهل بیت در برابر غالیان
ائمه اهل بیت(علیهم السلام) با پدیده غلوّ و غالیان به شدّت مخالفت نموده اند:
امام صادق(علیه السلام) فرمود: بر جوانان خود از خطر غالیان بیمناك باشید، مبادا عقاید آنان را تباه سازند، زیرا غلات بدترین خلقِ
. [ خدایند. عظمتِ خدا را کوچک دانسته و براي بندگان خدا قائل به ربوبیّت اند. [ 1568
امام علی(علیه السلام) از غلات به درگاه خدا تبرّي جسته و می فرماید: بار خدایا من از غلات تبري می جویم، همان گونه که
. [ عیسی بن مریم از نصاري تبرّي جست. بار خدایا آنان را تا ابد خوار و ذلیل گردان و هیچ یک از آنان را یاري مکن. [ 1569
امام صادق(علیه السلام) فرمود: لعنت خدا بر عبدالله بن سبأ باد که در مورد امیرالمؤمنین قائل به ربوبیت شد. سوگند به خدا که
امیرالمؤمنین بنده مطیع خدا بود. واي بر کسی که به ما
[ [ صفحه 558
. [ نسبت دروغ دهد. گروهی در مورد ما مطالبی می گویند که ما قائل به آن نیستیم. [ 1570
. [ امام صادق در جاي دیگر می فرماید: لعنت خدا بر کسی باد که ما را پیامبر بداند. [ 1571
مخالفت متکلمان امامیه با غلو و غالیان
دانشمندان و متکلّمان امامیه نیز به مقابله با غالیان پرداخته و آنان را کافر و مشرك دانسته و از آنان تبرّي جسته اند.
. [ شیخ صدوق می فرماید: اعتقاد ما در مورد غلات و مفوّضه آن است که آنان کافران به خدا می باشند. [ 1572
شیخ مفید می فرماید: غلات گروهی از متظاهران به دین اسلامند که امیرالمؤمنین و ائمه از ذریه او را به الوهیت و پیامبري نسبت
داده اند. آنان گمراه و کافرند و امیرالمؤمنین(علیه السلام) به قتل آنان دستور داد. ائمه دیگر نیز آنان را کافر و خارج از اسلام
. [ دانسته اند. [ 1573
علامه حلّی می فرماید: برخی از غلات به الوهیت امیرالمؤمنین، دسته اي دیگر به نبوت او معتقدند. و این باورها باطل است، زیرا ما
اثبات نمودیم که خدا جسم نیست و حلول در مورد خدا محال و اتحاد نیز باطل است. هم چنین ثابت کردیم که محمّد(صلی الله
. [ علیه وآله)خاتم پیامبران است. [ 1574
حال جاي بسی تعجب و تأسّف است که گاهی از طرف افرادي مغرض یا ناآگاه شیعه امامیه به غلوّ در مورد ائمه طاهرین متّهم می
گردد؛ این پنداري بیش نیست، زیرا حقیقت غلوّ چنان که قبلًا توضیح داده شد تجاوز از حدّ است، همانند اعتقاد به مقام الوهیت
و ربوبیت، یا نبوت و پیامبري ائمه اهل بیت(علیهم السلام)، ولی آنچه از شئون الوهیت و از
[ [ صفحه 559
صفحه 347 از 494
مختصات نبوت نیست هیچ ربطی به غلوّ در دین ندارد، بلکه در آن مواردي که به آنها معتقداند دلیل قانع کننده دارند و حقیقت
داشته و گزافه نیست. مثلا اعتقاد به عصمت، وصایت، رجعت، علم لدنّی و... در حقّ اهل بیت حقیقت داشته و براي آن ادله قطعی
اقامه شده؛ از همین رو این گونه اعتقادها از غلوّ خارج است.
اصولاً برخورداري از مقام عصمت و موهبت اعجاز و کرامت و آگاهی برغیب از مقامات اولیاي بزرگ الهی است و اختصاص به
پیامبران و امامان نیز ندارد. قرآن کریم از عصمت حضرت مریم خبر داده، می فرماید ": إِنَّ اللّهَ اصْ طَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْ طَفاكِ
عَلی نِساءِ الْعالَمینَ؛ [" 1575 ] خداوند تو را برگزید و پاکیزه گردانید و بر زنان جهان برتري بخشید.
هم چنین از کرامت یکی از یاران حضرت سلیمان خبر داده می فرماید ": قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ
إِلَیْکَ طَرْفُکَ؛ [" 1576 ] و آن کس که به علم الهی دانا بود، گفت: من پیش از آن که چشم بر هم زنی تخت را بدین جا آورم.
در احادیث اسلامی در بابی با عنوان محدّث از کسانی که داراي این مقام بوده اند یاد شده است. محدّث کسی را گویند که بدون
این که داراي مقام نبوت بوده و ملک و فرشته را در خواب یا بیداري مشاهده کند، چیزي از عالم غیب به او الهام شود.
محمّد بن اسماعیل بخاري از ابوهریره روایت کرده که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: در میان بنی اسرائیل افرادي بودند که
. [ بدون این که داراي مقام نبوت باشند از غیب با آنان گفت و گو می شد. [ 1577
در احادیث شیعه نیز از ائمه طاهرین به عنوان (محدّث) و از فاطمه زهرا(علیها السلام) به عنوان محدّثه یاد شده است؛ چنان که
کلینی روایات آن را در کافی و علامه مجلسی در بحارالانوار آورده است.
[ [ صفحه 560
حد و میزان در غلو چیست؟
همان گونه که از تعریف لغوي استفاده شد، غلوّ به معناي تجاوز از حدّ به کار رفته است؛ حال ببینیم حدّ و میزان چیست که تجاوز
از آن غلوّ است و نرسیدن به آن تقصیر. در این جا چهار احتمال وجود دارد.
1 مراد از حد و میزان عرف باشد؛ یعنی هر چه زائد بر فهم عرف باشد غلوّ است. لکن این احتمال باطل بوده و انسان دین دار
هرگز آن را قبول نمی کند، بلکه این میزان براي کسانی است که لائیک بوده و براي دین ارزشی قائل نیستند.
2 مراد از آن، منزلت صحابه باشد؛ به این معنا که براي صحابه منزلتی قائل شویم که براي غیر آنها نیستیم و غلوّ را به میزان آن
منزلت یا بالاتر از آن حد براي غیر صحابه بدانیم. براي این میزان و حدّ نیز دلیلی نداریم، بلکه این میزان از بارزترین مصادیق
مصادره به مطلوب است.
3 مراد از حدّ و میزان مطالبی باشد که علماي اهل سنت از کتاب و سنت می فهمند. که این احتمال هم بدون دلیل است، زیرا چه
مستندي در دست است که میزان و حدّ؛ فهم طائفه اي از امت باشد.
4 مراد از حدّ و میزان خود کتاب و سنت باشد که همین احتمال صحیح است و عقل و قرآن و سنت نیز آن را تأیید می کند.
[ [ صفحه 561
صفحه 348 از 494
اطاعت از پیشواي ستمگر
اشاره
یکی از مسائل مورد اختلاف بین اهل سنت و شیعه امامیه، اطاعت از امام و حاکم جائر و فاسق و ظالم است؛ آیا اگر خلیفه فاسق بود
یا فاسق شد از خلافت عزل می شود؟ و آیا می توان علیه او قیام کرد یا خیر؟
اجماع اهل سنت براین است که سلطان با فسق از خلافت عزل نمی شود، لذا نمی توان با او مخالفت نمود و علیه او قیام کرد، تنها
می توان او را موعظه و نصیحت نمود.
درمقابل، شیعه امامیه، به تبع از اهل بیت(علیه السلام)، اطاعت از حاکم ستمگر و فاسق را نه تنها واجب نمی داند بلکه حرام می
داند. در این بحث درصدد اثبات رأي اهل بیت(علیهم السلام)هستیم.
فتواهاي اهل سنت درباره وجوب اطاعت از پیشواي ستمگر
. [ 1 امام نووي می گوید: اهل سنت اجماع نموده اند که سلطان و خلیفه با فسق از خلافت عزل نمی شود.... [ 1578
2 قاضی عیاض می گوید: جماهیر اهل سنت از فقیهان، محدّثان و متکلمان معتقدند که سلطان با فسق، ظلم و تعطیل حقوق از
. [ خلافت عزل نمی شود. [ 1579
[ [ صفحه 562
3 قاضی ابوبکر باقلانی نیز می نویسد: جمهور اصحاب حدیث معتقدند امام با فسق، ظلم، غضب اموال و زدن سیلی به صورت ها و
متعرض جان هاي محترم شدن و تضییع حقوق و تعطیل حدود، از امامت خلع نمی شود و خروج بر او هم جایز نیست، بلکه تنها
وظیفه مردم آن است که او را موعظه کرده و از عواقب کارهایش بر حذر دارند. ودر آنچه از معاصی که مردم را به آن ها دعوت
نموده، نباید عمل کرد. اینان در این مسئله به روایات فراوانی از پیامبر(صلی الله علیه وآله) و صحابه، در وجوب اطاعت از امام و
خلیفه، هر چند ظالم و ستمگر باشد و اموال مردم را به زور از آنان بستاند، تمسک کرده اند، زیرا پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمود:
گوش فرا دهید و اطاعت نمایید از حاکمان ولو بنده اي باشد که بینی بریده یا حبشی است. و به هر شخص نیکوکار و فاسقی در
. [ نماز اقتدا نمایید. و نیز فرمود: از حاکمان خود اطاعت کنید اگرچه مالتان را به غارت برده و کمر شما را بشکنند. [ 1580
ولی برخی، با این گروه مخالفت کرده اند همانند ماوردي در الأحکام السلطانیه [ 1581 ] و عبدالقاهر بغدادي در اصول الدین
. [ 1582 ] و بزودي و ابن حزم ظاهري در الفِصَل فی الملل والأهواء و النحل [ 1583 ] و جرجانی در شرح المواقف. [ 1584 ]
فتاواي علماي اهل سنت در حرمت خروج بر پیشواي ستمگر
هم چنین علماي اهل سنت اتفاق کرده اند بر این که خروج برضدّ امام و خلیفه جائر و ستمگر جایز نیست.
از قدما، عبدالله بن عمر و احمد بن حنبل از مخالفین سرسخت خروج علیه خلیفه مسلمین بوده اند گرچه ظالم و جائر باشد. ابوبکر
مروزي از احمد بن حنبل نقل می کند که او امر به جلوگیري از خون ریزي و انکار شدید از خروج علیه خلیفه مسلمین می نمود.
. [1585]
صفحه 349 از 494
[ [ صفحه 563
. [ دکتر عطیه زهرانی در ذیل حکایت مروزي می گوید: سند این حکایت صحیح است و همین است مذهب سلف. [ 1586
امام نووي در شرح صحیح مسلم ادعاي اجماع نموده است و می گوید:... و امّا بر خروج امامان مسلمین و جنگ با آنان به اجماع
. [ مسلمین حرام است اگرچه فاسق و ظالم باشند. [ 1587
ولی این ادعا صحیح نیست، زیرا همان گونه که بعداً خواهیم گفت، شیعه امامیه مخالف آن است و معتقد است که نه تنها اطاعت از
حاکم ظالم و جائر و فاسق جائز نیست بلکه خروج علیه او نیز با شرایط خاصی واجب است.
دکتر محمّد فاروق نهبان حرمت خروج بر امام جائر و فاسق را به اکثر اهل سنت نسبت می دهد و می گوید: علما در حکم انقلاب و
شورش علیه امام ظالم و فاسق دو نظر دارند:
نظر اوّل آن است که خروج بر امام و خلع او از قدرت جایز است. این رأي معتزله و خوارج و زیدیه و برخی از مرجئه است، بلکه
خروج را واجب می دانند و به آیه ": وَتَعَاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَالتَّقْوَي، " و آیه " فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلَی أَمْرِ الِله " و آیه " لَا یَنَالُ
عَهْدِي الظَّالِمِینَ، " تمسک کرده اند....
نظر دیگر آن است که شمشیر کشیدن بر علیه امام جائز نیست، زیرا منجّر به فتنه و خون ریزي خواهد شد و این نظرِ اکثریت اهل
. [ سنّت و رجال حدیث و عده زیادي از صحابه از قبیل ابن عمر و سعد بن ابیوقّاص و اسامۀ بن زید است. [ 1588
ادله اهل سنت بر وجوب اطاعت از جائر و حرمت خروج
الف روایات:
علماي اهل سنت در حرمت خروج بر امام جائر و وجوب اطاعت از او، به روایاتی
[ [ صفحه 564
تمسک کرده اند که از طریق خودشان نقل شده است، که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
1 مسلم در صحیح از حذیفه نقل می کند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: بعد از من امامانی به حکومت می رسند که به
هدایت من هدایت نمی شوند و به سنّت من عمل نمی کنند و زود است که قیام کند در میان آنان مردانی که قلب هایشان همانند
قلب هاي شیاطین است در بدن انسان. حذیفه می گوید: عرض کردم چه کنم اي رسول خدا اگر چنین موقعیّتی را درك نمودم؟
فرمود: گوش فرا می دهی و اطاعت می کنی اگر چه به کمر تو بکوبد و مال تو را به زور بگیرد؛ تو گوش به فرمان او بده و او را
. [ اطاعت کن. [ 1589
2 و نیز از ابن عباس نقل می کند که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: هر کس از امام خود چیزي ببیند که موجب کراهت او
. [ شود باید صبر کند، زیرا کسی که از جماعت جدا شود، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است. [ 1590
3 در روایتی دیگر از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل می کند که فرمود: به طور قطع هر کس بر سلطان خود به اندازه یک
. [ وجب خروج کند به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است. [ 1591
4 از عبدالله بن عمر بن خطاب نقل می کند که در واقعه حرّه در زمان یزید بن معاویه می گفت: از رسول خدا(صلی الله علیه وآله)
شنیدم که می فرمود: هرکس که از اطاعت سلطان خود بیرون رود، خدا را ملاقات می کند در حالی که حجّت و دلیلی ندارد. و
صفحه 350 از 494
. [ هرکس که بمیرد و برگردنش بیعت سلطان نباشد مانند مردن جاهلیت از دنیا رفته است. [ 1592
ب حفظ نظام امور مسلمین
برخی از علماي اهل سنت براي عدم جواز خروج علیه امام جائر و فاسق به این قاعده استدلال کرده اند که حفظ نظام مسلمین در
رأس امور است و خروج بر او سبب وجود فتنه و هرج و مرج و خون ریزي در میان مسلمین می شود، لذا جایز نبوده بلکه حرام
است.
[ [ صفحه 565
دکتر محمّد فاروق نهبان می گوید:.. اکثر اهل سنت بر این عقیده اند که خروج بر امام و اگرچه جائز باشد جایز نیست، زیرا منجّر به
. [ فتنه و خون ریزي خواهد شد.... [ 1593
اشکال
الف جواب روایات
این نظریّه که اطاعت از خلیفه و سلطان واجب است هر چند فاسق و ظالم باشد و خروج بر او نیز حرام است؛ از جهاتی اشکال دارد
که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
1 مخالف با صریح آیات
از آیات استفاده می شود که امامت و خلافت حقّ انسان فاسق و جائز نیست و نباید از او اطاعت کرد:
الف " وَإِذْ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَات فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِینَ؛ [" 1594 ] به
یاد آر هنگامی که خداوند ابراهیم را به اموري چند امتحان فرمود و همه را به جاي آورد خدا بدو گفت: من تو را به پیشوایی خلق
برگزیدم. ابراهیم عرض کرد: این پیشوایی را به فرزندان من نیز عطا خواهی فرمود؟ فرمود عهد من هرگز به ستمکاران نخواهد
رسید.
ب... " أَفَمَنْ یَهْدِي إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا یَهِدِّي إِلَّا أَنْ یُهْدَي فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ؛ [" 1595 ] آیا آن که خلق را به راه
حقّ رهبري می کند سزاوارتر به پیروي است یا آن که نمی کند مگر آن که خود هدایت شود پس شما مشرکان را چه شده و
چگونه چنین قضاوت باطل براي بت ها می کنید؟.
از این آیه استفاده می شود کسی که هدایت به حقّ نمی کند سزاوار اطاعت و متابعت نیست.
ج برخی از آیات عقوبت خضوع و میل به ستمگران را آتش جهنم قرار داده،
[ [ صفحه 566
می فرماید ": وَلَا تَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمْ النَّارُ؛ [" 1596 ] و شما مؤمنان هرگز نباید
با ظالمان هم دست و دوست شوید وگرنه آتش کیفر آنان شما را خواهد گرفت.
[ د حاکمی را که حکم به ما أنزل الله نکند کافر دانسته، می فرماید... ": وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنزَلَ الُله فَأُوْلَئِکَ هُمْ الْکَافِرُونَ؛ [" 1597
و هر کس به خلاف آنچه خدا فرستاده حکم کند چنین کس از کافران خواهد بود. و می دانیم که اطاعت از کافر جایز نیست.
صفحه 351 از 494
2 مخالف با ادله حرمت اطاعت اهل معصیت
آیات بسیاري در قرآن به طور مطلق و عموم به نحوي که مانع از تخصیص و تقیید است از اطاعت اهل معصیت و گناه هر کس
که باشد نهی می کند هر چند خلیفه و سلطان و امام باشد.
1 خداوند متعال می فرماید ": فَلَا تُطِعْ الْمُکَذِّبِینَ [" 1598 ] پیروي مکن دروغ گویان را.
2 " وَلَا تُطِعْ کُلَّ حَلَّاف مَهِین [" 1599 ] و تو هرگز اطاعت مکن احدي از منافقان پست را که دائم سوگند می خورند.
3 " وَلَا تُطِعْ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ؛ [" 1600 ] و تو هرگز اطاعت مکن کافران و منافقان را.
4 " وَلَا تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الَاْرْضِ وَلَا یُصْ لِحُونَ؛ [" 1601 ] و از رفتار رؤساي مسرف و ستمگر که در زمین
فساد می کنند و به اصلاح حال مردم نمی پردازند، پیروي نکنید.
5 " فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلاَ تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً؛ [" 1602 ] بر طاعت حکم پروردگار شکیبا باش و از مردم بدکار کفر پیشه
اطاعت مکن.
[ [ صفحه 567
6 " وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَ انَ أَمْرُهُ فُرُطاً؛ [" 1603 ] و هرگز آنان که ما دل هایشان را از یاد خود غافل
کرده ایم و تابع هواي نفس خود شدند و به تبه کاري پرداختند، متابعت مکن.
7 " یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یَا لَیْتَنَا أَطَعْنَا الَله وَأَطَعْنَا الرَّسُولَ- وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءَنَا فَأَضَ لُّونَا السَّبِیلَ- رَبَّنَا
آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنْ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً؛ [" 1604 ] در آن روز صورت هایشان در آتش دگرگون می شود و می گویند اي کاش
ما خدا و رسول را اطاعت می کردیم. و گویند: اي خدا ما از بزرگان و پیشوایان خود اطاعت کردیم و ما را به گمراهی کشیدند.
اي خدا عذاب آنان را سخت و مضاعف ساز و به لعن و غضب شدید گرفتارشان ساز.
8 " وَلاَ تَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمْ النَّارُ؛ [" 1605 ] و شما مؤمنان هرگز نباید با ظالمان همدست و دوست شوید و گرنه
آتش کیفر آنان شما را خواهد گرفت.
3 مخالف با روایات اهل سنت
این نظریه مخالف با روایات دیگري است که در مصادر حدیثی اهل سنّت وارد شده است که مردم را از اطاعت خلیفه جائر و فاسق
نهی می کند. وما می دانیم که:
اوّلاً: هر روایتی را باید به کتاب خدا عرضه کرد؛ اگر با آن مخالف بود باید بر دیوار زد. ومی دانیم که روایات وجوب اطاعت از
جائر با آیات قرآن مخالف است، لذا مورد قبول نیست.
ثانیاً: روایاتِ وجوب اطاعت از جائر، با روایات حرمت اطاعت از جائر تعارض دارد و طبق قانون باب تعارض، هنگام تعارض مرجع،
کتاب خداست و به آن دسته روایاتی عمل می شود که موافق با کتاب خداوند است که همان روایاتی است که نهی از
[ [ صفحه 568
اطاعت جائر دارد.
ثالثاً: برفرض استقرار تعارض و عدم رجوع به قرآن، حد اقل باید حکم به تساقط شود و با تساقط، به عمومات قرآنی رجوع می کنیم
صفحه 352 از 494
که نهی از اطاعت جائر دارد.
اینک به برخی از روایاتی که در مصادر حدیثی اهل سنت آمده و نهی از اطاعت حاکم جائر و فاسق نموده، اشاره می کنیم:
الف رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: چرخ آسیاب اسلام زود است که به حرکت در آید. هرجا که قرآن دور می زند شما
نیز به دور او بگردید. خواهد آمد که سلطان و قرآن به جنگ یکدیگر برآمده و از یکدیگر جدا شوند. به طور قطع زود است که بر
شما پادشاهان حکمرانی کنند، که بر خود به نوعی حکم می کنند و بر دیگران نوعی دیگر. اگر از آنان اطاعت کنید شما را گمراه
می کنند. واگر نافرمانی کنید شما را به قتل می رساند. گفتند: اي رسول خدا! اگر آن زمان را درك کردیم چه کنیم؟ فرمود:
همانند اصحاب عیسی باشید که با قیچی، بدن آنان تکه تکه می شد و بر دار می رفتند، ولی اطاعت از جائر نمی کردند. مردن در
. [ راه اطاعت بهتر است از زندگانی در معصیت. [ 1606
ب عبد الله بن عمر می گوید: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: بر مرد مسلمان است که گوش فراداده و اطاعت کند در آنچه
. [ دوست داشته یا کراهت دارد، مگر آن که امر به معصیت شود که در این صورت جایز نیست. [ 1607
ج عبدالله بن مسعود می گوید: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: زود است که بعد از من مردانی متولّی امور شما گردند که
سنت را خاموش و عمل به بدعت کنند و نماز را از اوقاتش تأخیر اندازند. عرض کردم: اي رسول خدا! اگر آن زمان را درك کردم
. [ چه کنم؟ فرمود: از من سؤال می کنی اي فرزند امّ عبد که چه کنی؟ کسی که خدا را معصیت می کند، اطاعت ندارد. [ 1608
[ [ صفحه 569
4 مخالف با احادیث اهل بیت(علیهم السلام)
الف سیوطی در درّالمنثور در تفسیر آیه شریفه ": لَا یَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِینَ " از علی بن ابی طالب نقل می کند که فرمود: اطاعت
تنها در معروف و کارهاي نیک است.
ب طبري و دیگران از امام حسین(صلی الله علیه وآله) نقل کرده اند که آن حضرت(علیه السلام) در راه خود به طرف کوفه در
منزل بیضه فرمود: اي مردم! رسول خدا فرمود: هرکس که سلطان ظالمی را ببیند که حلال خدا را حرام کرده، عهد خدا را شکسته،
با سنت رسول خدا(صلی الله علیه وآله)مخالفت کرده، در بین بندگان خدا به گناه و ظلم رفتار می کند؛ آنگاه به فعل و قول بر او
اعتراض نکند و درصدد تغییر وضع موجود نباشد، بر خداوند است که او را در آن جایگاهی که باید برود، ببرد یعنی وارد جهنم
. [ کند. [ 1609
ج طبري و دیگران نقل کرده اند که حسین بن علی(علیه السلام) در جواب نامه اهل کوفه چنین مرقوم داشت: به جان خودم نیست
امام مگر کسی که به کتاب خدا عمل کرده و به قسط و عدل متمسک باشد. حقّ را ادا کرده و نفس خود را براي خداوند حبس
. [ نماید. [ 1610
د و باز طبري و دیگران نقل کرده اند که حسین بن علی(علیه السلام) خطاب به ولید فرمود: اي امیر! ما اهل بیت نبوت و جایگاه
رسالت و محلّ آمد و شد ملائکه و محلّ نزول وحی ایم. تنها بهوسیله ما فتح و ختم می نماید. یزید مردي است شارب الخمر،
. [ کشنده جان محترم، به طور علنی فسق و فجور انجام می دهد و کسی همانند من با او بیعت نمی کند. [ 1611
امام حسین(علیه السلام) کسی است که به نصّ آیه تطهیر معصوم است. رسول خدا(صلی الله علیه وآله)در حق او می فرماید: حسن
و حسین دو آقاي جوانان اهل بهشت اند. [ 1612 ] و نیز فرمود: حسین از من است و من نیز از حسین [ 1613 ] و نیز فرمود: بهترین
مردان شما علی بن ابی طالب و بهترین
صفحه 353 از 494
[ [ صفحه 570
. [ جوانان شما حسن و حسین و بهترین زنان شما فاطمه، دختر محمّد است. [ 1614
ابن عباس می گوید: پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: شبی که به معراج رفتم بر درِ بهشت دیدم نوشته بود: لا إله إلاّ الله، محمّد
رسول الله، علی حبّ حبیب الله، الحسن والحسین صفوة الله، فاطمۀ أمَۀ الله خیرة الله، علی باغضهم لعنۀ الله. [ 1615 ] خدایی به جز او
نیست. محمد فرستاده اوست. علیّ محبوب اوست. حسن و حسین برگزیده خدایند، فاطمه کنیز خداست. لعنت خدا بر هر کسی باد
که بغض آنان را در دل داشته باشد.
سر انتشار روایات اطاعت از جائر
با وجود روایاتی که در کتب شیعه و سنی، که دلالت بر حرمت اطاعت از حاکم
جائر و فاسق دارد، پی می بریم روایاتی که امر به اطاعت از حاکم جائر و فاسق دارد و خروج بر او را جائز نمی داند، ظاهراً حاکمان
بنی امیه و بنی عباس جعل کرده اند،
تا بتوانند با وجود فسق و فجور و ظلمی که دارند، اطاعت مردم را از دست ندهند و مردم را به اطاعت از دستورهایشان ترغیب
کرده، جلوي خروج علیه خودشان را بگیرند. و متأسفانه بدون هیچ گونه تأملی در به این روایات و مقایسه آن ها با آیات و روایات
دیگر، محدثان اهل سنت آن ها را در کتب حدیثی خود آورده و فقهاي اهل سنت نیز به آن، فتوا داده اند. و غیر از آن که این
روایات با آیات و روایات دیگر متعارض است،
باید به این نکته توجه داشت که دشمن اگر در صدد جعل حدیث است، سندهاي صحیح
جعل می کند.
ب جواب حفظ نظام
از مجموعه ادله استفاده می شود که حفظ نظام واجب است، ولی باید توجه داشت که حفظ هر نظامی واجب نیست و تنها نظامی
باید حفظ شود که حاکمش عادل و
[ [ صفحه 571
عمل کننده به دستورهاي الهی باشد و حکومت نیز، اسلامی باشد. این نوع حکومت و حاکم را باید حفظ کرد و با نظامی که در
آن است مخالفت نورزید. ولی اگر نظامی به اسم اسلام بوده و حاکم و حکومت آن اهل ظلم و فسق است، حفظ آن واجب نیست
و باید براي برپایی نظام اسلامی قیام کرد و نظام طاغوتی و فسق را از میان برداشت، همان کاري که امام حسین(علیه السلام) با نظام
طاغوتی و فسق و فجور یزید بن معاویه انجام داد.
[ [ صفحه 572
صفحه 354 از 494
امامت در کودکی
اشاره
از جمله سؤال ها در مورد برخی از امامان بهویژه امام زمان(علیه السلام) این است که: آیا کسی می تواند در کودکی به مقام امامت
و خلافت برسد؟ به بیان دیگر: کودکی که تکلیف ندارد چگونه می تواند به مقام ولایتِ الهی برسد؟
ابن حجر هیتمی، از علماي اهل سنت، در این باره می نویسد:
آنچه در شریعت مطهّر ثابت شده، این است که ولایتِ کودك صحیح نیست، پس چرا شیعیان می پندارند کودکی که هنوز عمرش
. [ بیش از پنج سال نیست به امامت رسیده است. [ 1616
احمد کاتب نیز می نویسد:
. [ معقول نیست که خداوند کودکی را به رهبري مسلمانان منصوب کند. [ 1617
ابتدا به مقدماتی چند اشاره می کنیم، سپس به پاسخ اشکال خواهیم پرداخت.
مقدمه اول:
در میان شیعیان بر خلاف سایر فرقه هاي اسلامی امامت از اهمیت فوق العاده اي برخوردار است. شیعه، امامت را جزء اصول دین
می شمارد، ولی اهل تسنن آن را از
[ [ صفحه 573
فروع دین. امامت به معناي اعتقاد به ضرورت وجود امام کامل علی الاطلاق و معصوم در هر زمان است. کسی که امامتش موروثی
نیست، بلکه به خاطر قابلیّت هاي ذاتی، از سوي خداوند کسب کرده است. این اعتقاد تأثیر به سزایی در میان جوامع شیعی و دوست
داران اهل بیت(علیهم السلام) دارد و به لحاظ فکري و عقیدتی آنان را نسبت به رهبري و امامت این بزرگواران قانع ساخته است.
خداوند می فرماید ": وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمات فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِي
الظّالِمِینَ؛ [" 1618 ] [بیاد آر] هنگامی که خداوند، ابراهیم را به اموري چند امتحان کرد و او همه را به جاي آورد، خداوند بدو
فرمود: من تو را به پیشوایی خلق برگزیدم. ابراهیم عرض کرد: این پیشوایی را به فرزندانم نیز عطا خواهی کرد؟ فرمود: عهد من
[هرگز] به ستمکاران نمی رسد.
از این آیه استفاده می شود که امامت، عهد الهی است که خداوند به هرکس قابل باشد عطا می نماید.
در سیره ابن هشام آمده است: بنی عامر بن صعصعه، خدمت رسول خدا(صلی الله علیه وآله)رسیدند، حضرت آنان را به سوي خدا
دعوت نمود و نبوت خود را بر آنها عرضه کرد. در این هنگام شخصی به نام (بحیرة بن فراس) به پیامبر(صلی الله علیه وآله) عرض
کرد: به من بگو اگر ما با تو بر اسلام بیعت کردیم و خداوند تو را بر مخالفان غلبه داد؛ آیا در خلافت بعد از تو سهمی داریم؟ آن
. [ حضرت فرمود: امر خلافت به دست خداست، هرکجا که بخواهد قرار می دهد.... [ 1619
مقدمه دوم:
مجامع شیعی و تابعان مدرسه اهل بیت(علیهم السلام) در تعیین امامان خود شرایط سختی را استنباط و انتخاب کرده اند و در نتیجه
غیر از اشخاص خاصی را که مورد تأیید خدا بوده و از جانب او منصوب هستند، شامل نمی شود.
صفحه 355 از 494
[ [ صفحه 574
. [ خواجه نصیرالدین طوسی در تجریدالاعتقاد، عصمت و افضل بودن را از شرایط حتمی امام می شمارد. [ 1620
سید مرتضی(رحمه الله) از شرایط حتمی امام، عصمت از هر پلیدي، منزّه بودن از هر معصیت، داناتر از همه نسبت به احکام شریعت
. [ و وجوه سیاست و تدبیر و... برمی شمارد. [ 1621
بررسی جواب اشکال
امامت و نبوت کودك از دیدگاه قرآن
از نظر قرآن امامت، نبوت و ولایت در کودکی نه تنها امري ناممکن نیست، بلکه قرآن آشکارا می فرماید: ما ولایت، نبوت و امامت
را به افرادي در کودکی دادیم:
1 یحیی بن زکریا(علیه السلام)
خداوند متعال خطاب به حضرت یحیی(علیه السلام) می فرماید ": یا یَحْیی خُ ذِ الْکِتابَ بِقُوَّة وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً؛ [" 1622 ] اي
یحیی! تو کتاب آسمانی ما را به قوت فراگیر و به او در کودکی مقام نبوّت دادیم.
فخر رازي درباره حکمی که خداوند به حضرت یحیی(علیه السلام) داد، می گوید: الحکم هو النبوّة، فإنّ الله تعالی أحکم عقله فی
صباه وأوحی إلیه؛ وذلک لأنّ الله تعالی قد بعث یحیی و عیسی(علیهما السلام) وهما صبیّان، لا کما بعث موسی ومحمّداً وقد بلغا
. [ الأشدّ. [ 1623
مراد از حکم در آیه شریفه، همان نبوت است، زیرا خداوند متعال عقل او را در کودکی محکم و کامل کرد و به او وحی فرستاد.
چرا که خداوند متعال حضرت یحیی(علیه السلام)و
[ [ صفحه 575
عیسی(علیه السلام) را در کودکی به پیامبري برگزید، برخلاف حضرت موسی(علیه السلام) و محمّد(صلی الله علیه وآله) که
آنان را در بزرگ سالی به رسالت مبعوث نمود.
2 عیسی بن مریم(علیه السلام):
خداوند متعال می فرماید ": فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیّاً
[ قالَ إِنِّی عَبْدُ الِله آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیّاً - وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیّاً؛ ["... 1624
مریم [در پاسخ ملامت گران] به طفل اشاره کرد، آنها گفتند: چگونه با طفل گهواره اي سخن گوییم. آن طفل گفت: همانا من
بنده خدایم که مرا کتاب آسمانی و شرفِ نبوت عطافرمود. و مرا هرکجا باشم براي جهانیان مایه برکت و رحمت گردانید و تا زنده
ام به عبادتِ نماز و زکات سفارش کرد.
قندوزي حنفی بعد از ذکر ولادت امام مهدي(علیه السلام) می نویسد:
گفته اند که خداوند تبارك و تعالی، او را در کودکی حکمت و فصل الخطاب عنایت فرمود و او را نشانه اي براي عالمیان قرار
داد، همان گونه که در شأن حضرت یحیی(علیه السلام) فرمود ": یا یَحْیی خُ ذِ الْکِتابَ بِقُوَّة وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً. " و نیز در شأن
صفحه 356 از 494
حضرت عیسی(علیه السلام) فرمود ": قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیّاً - قالَ إِنِّی عَبْدُ الِله آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیّاً،"
. [ خداوند امر حضرت مهدي(علیه السلام) را مانند حضرت خضر(علیه السلام)طولانی گردانید. [ 1625
قطب راوندي و دیگران با سند خود از یزید کناسی نقل می کنند که: به ابی جعفر(علیه السلام)عرض کردم: آیا عیسی(علیه السلام)
هنگامی که در گهواره سخن گفت، حجّت خدا بر اهل زمان خود بود. حضرت(علیه السلام) فرمود: عیسی(علیه السلام) در آن
هنگام در گهواره، پیامبر و حجّت خدا بر زکریّا(علیه السلام) بود و در آن حال نشانه اي براي مردم و رحمتی از جانب خدا براي
مریم بود، آن هنگامی که سخن گفت و از او تعبیر کرد. [و نیز] پیامبر و حجّت بود بر هرکه کلام او را در
آن حال شنید. سپس عیسی(علیه السلام) ساکت شد و تا دو سال با کسی سخن نگفت در این مدّت
[ [ صفحه 576
زکریّا(علیه السلام) حجّت بر مردم بود. پس از فوت او، یحیی(علیه السلام) در کودکی وارث کتاب و حکمت شد.
عیسی(علیه السلام) وقتی به هفت سالگی رسید، با اولین وحی که بر او نازل شد، خبر از نبوت خود داد. در این هنگام او حجّت بر
یحیی و تمام مردم شد. اي اباخالد! از هنگام خلقت آدم(علیه السلام) حتّی یک روز هم زمین خالی از حجّت خدا بر مردم نمی
ماند.
یزید کناسی می گوید: به حضرت(علیه السلام) عرض کردم: آیا علی بن ابی طالب(علیه السلام) در زمان حیات رسول خدا(صلی
الله علیه وآله)، حجّت خدا بر این امّت بود؟
حضرت(علیه السلام) فرمود: آري، این چنین بود و طاعت او در حیات و وفات رسول خدا(صلی الله علیه وآله)بر مردم واجب بود،
لکن با وجود رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آن حضرت سکوت کرد و سخن نگفت، لذا رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در زمان
. [ حیاتش، بر امّت و بر علی(علیه السلام) واجب الاطاعۀ بود. علی(علیه السلام) حکیم و دانا بود. [ 1626
3 شاهدي از خانه زلیخا:
قرآن کریم در قضیه حضرت یوسف(علیه السلام) و زلیخا می فرماید ": وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ کانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُل فَصَدَقَتْ وَ
هُوَ مِنَ الْکاذِبِینَ - وَ إِنْ کانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُر فَکَ ذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصّادِقِینَ؛ [" براي درستی سخن یوسف ] شاهدي از بستگان زن
گواهی داد و گفت: اگر پیراهن یوسف از جلو دریده باشد، زن راستگو و یوسف از دروغگویان است. و اگر پیراهن از پشت دریده
است، زن دروغ گو و یوسف از راستگویان است.
شیخ مفید(رحمه الله) می نویسد:
اهل تفسیر به جز شمار اندکی اتفاق کرده اند در آیه شریفه " وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها، "... که آن شاهد، طفلی صغیر در گهواره
. [ بود. خداوند متعال او را به نطق درآورد تا حضرت یوسف(علیه السلام) را از گناه تبرئه نموده و تهمت را از او دور کند. [ 1627
[ [ صفحه 577
هرچند طفل، پیامبر یا امام نبوده، ولی از آن استفاده می شود که ممکن است کسی در طفولیّت به حقّ و حقیقت حکم کند.
امامت کودك از دیدگاه تاریخی
صفحه 357 از 494
با مراجعه به تاریخ روشن می گردد که مسئله امامت و رهبريِ کودك امري واقعی بوده است و فیلسوفان و حکیمان می گویند: قوي
ترین دلیل بر امکان شیء، وقوع آن شیء است. اینک به دو نمونه از آن اشاره می کنیم.
1 خلافت و وزارت علی بن ابی طالب(علیه السلام)
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در سال سوّم بعثت، بعد از نزول آیه شریفه " وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ اْلَأقْرَبِینَ، " علی بن ابی طالب(علیه
السلام) را که نوجوان بود، به خلافت و وصایت منصوب کرد و به قوم خود دستور داد که حرف او را گوش داده و از او اطاعت
. [ کنند. [ 1628
شیخ مفید(رحمه الله) می نویسد:
شیعیان و مخالفان آنها، بر این امر اتفاق دارند که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) حضرت علی(علیه السلام)را دعوت به وزارت،
. [ خلافت و وصایت کرد، درحالی که سنّش کم بود، ولی از دیگر کودکان دعوت نکرد. [ 1629
2 مباهله پیامبر(صلی الله علیه وآله) همراه امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)
به اتفاق مورخان مسلمان، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) براي مباهله با نصاراي نجران، امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) را
به همراه خویش بردند و این خود دلالت بر بزرگی شأن و قابلیت این دو کودك با وجود سن کم دارد.
شیخ مفید(رحمه الله) می نویسد:
پیامبر(صلی الله علیه وآله) همراه حسن و حسین(علیهما السلام) درحالی که آن دو کودك بودند با نصارا
[ [ صفحه 578
مباهله کرد و قبل و بعد از این واقعه، سابقه نداشت که پیامبر(صلی الله علیه وآله) به همراه کودکان مباهله
کرده باشد. اگر حقیقت امر چنین باشد که ممکن است خداوند متعال، حجت هاي خود را به اموري اختصاص دهد، دیگر اشکالی
. [ از مخالفان در مسئله امامت شخص کودك باقی نخواهد ماند. [ 1630
گسترش قدرت خداوند
در پاسخ کسانی که امامت و رهبري کودك را محال می دانند می گوییم: امور مُحال یا ممتنع، از یک جهت به سه دسته تقسیم می
شوند:
1 محال ذاتی؛ امري است که فی نفسه و ذاتاً محال و ناشدنی است، بدون در نظر گرفتن امر دیگري؛ اجتماع یا ارتفاع نقیضین از
روشن ترین مصداق هاي محال ذاتی است.
2 محال وقوعی: امري است که ذاتاً محال نیست، لیکن وقوع آن مستلزم محال ذاتی است. براي مثال، وجود معلول بدون علّت
محال وقوعی است، زیرا تحقق آن مستلزم تناقض (اجتماع نقیضین) است. محال ذاتی و وقوعی را محال عقلی نیز می گویند.
3 محال عادي: امري است که وقوع آن با توجه به قوانین شناخته شده طبیعت ناممکن است، امّا ذاتاً نه ممتنع است و نه مستلزم
محال ذاتی است.
با توجه به اقسام و تعریف هاي محال، پی می بریم که آنچه قدرت خداوند به آن تعلّق نمی گیرد محال ذاتی و وقوعی است، نه
عادي و می دانیم که خداوند متعال، قادر است در یک کودك، تمام شرایطِ رسالت و امامت را قرار دهد، زیرا عقلا بعید نیست که
خداوند مقام رسالت، نبوت و یا امامت را به کودك نابالغ بدهد، زیرا خداوند از انجام این عمل عاجز نیست و قضیه حضرت یحیی
صفحه 358 از 494
و عیسی(علیهما السلام) بهترین گواه درستی این مدعا است.
محمّد بن حسن صفار در کتاب بصائرالدرجات از علی بن اسباط نقل کرده که
[ [ صفحه 579
فرمود: رأیت أباجعفر(علیه السلام) وقد خرج علیّ، فاحددت النظر الیه والی رأسه ورجله لأصف قامته لأصحابنا بمصر، فخرّ ساجداً
وقال: انّ الله احتجّ فی الإمامۀ ما احتجّ فی النّبوة، قال الله تعالی ": وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً " وقال الله " إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَۀً"
فقد یجوز أن یعطی الحکمۀ وهو صبیّ، ویجوز أن یعطی الحکمۀ وهو ابن أربعین سنۀ؛ [ 1631 ] اباجعفر را دیدم، درحالی که بر من
وارد شد، من خوب به دست و پاي مبارك او نگاه کردم تا بتوانم براي اصحاب خود در مصر، آن حضرت را توصیف کنم. ناگهان
دیدم آن حضرت(علیه السلام) به سجده افتاد و فرمود: خداوند، احتجاج نموده در امر امامت به آنچه که در امر نبوت احتجاج کرده
است و می فرماید ": وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً، " و نیز می فرماید ": إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَۀً. " پس ممکن است که خداوند به
کسی حکمت عطاکند، درحالی که کودکی بیش نیست، همان طور که جایز است به دیگري در چهل سالگی، حکمت عنایت
فرماید.
مسعودي از اسماعیل بن بزیع نقل می کند: امام جواد(علیه السلام) به من فرمود: امر امامت به ابوالحسن تفویض می شود، درحالی
[ که او فرزندي هفت ساله است، سپس فرمود: آري و کمتر از هفت سال، همان طوري که در عیسی(علیه السلام) چنین بود. [ 1632
.
رشد عقلی کودکان
دانشمندان می گویند: براي رشد عقلی، سنّ معینی وجود ندارد، زیرا چه بسا شخصی رشید است، اما سن او بیش از پنج سال نیست،
زیرا قوّه عاقله او به قدرت خداوند به حدّ کافی رشد و نموّ داشته است. چه مانعی دارد که خداوند متعال، سنّ رشد را در امام(علیه
السلام) در پنج سالگی قرار دهد؟ آیا این امر، محال ذاتی است، یا وقوعی؟ قطعاً هیچ کدام، پس از آن جا که خداوند می تواند
نبوت و تعلیم کتاب را به کودکی در گهواره و حکم را در کودکی براي حضرت یحیی(علیه السلام) قرار دهد، می تواند امامت را
براي حجّت منتظر(علیه السلام) در کودکی قرار دهد، تا زمین خالی از حجّت نباشد.
[ [ صفحه 580
علامه حلّی(رحمه الله) درباره ارزش ایمان و اسلام علی بن ابی طالب(علیه السلام) در کودکی می گوید: انّ الطباع فی الصبیان
مجبولۀ علی حبّ الأبوین والمیل إلیهما، فإعراض الصبیّ عنهما والتوجّه الی الله تعالی یدلّ علی قوّة کماله؛ [ 1633 ] طبیعت کودکان با
دوستی و محبت پدر و مادر و میل به آن دو درآمیخته است، لذا کناره گیري کودك از آنان و توجه به خداوند متعال، دلیل بر
قوّت کمال او است. وي در ادامه می گوید:
إنّ طباع الصبیان منافیۀ للنظر فی الامور العقلیۀ والتکالیف الإلهیّۀ، وملائمۀ للعب واللهو، فإعراض الصبیّ عمّا یلائم طباعه إلی ما ینافره
یدلّ علی عظم منزلته فی الکمال؛ طبیعت کودکان با نظر و تأمّل در امور عقلی و تکالیف الهی، ناسازگار و متناسب با بازي و لهو و
لعب است. پس اگر کودکی با اموري که ناسازگار با طبع کودکانه است، انس گرفته، دلیل رسیدن به کمال است.
صفحه 359 از 494
صفوان بن یحیی می گوید:
عند ما أشار الإمام الرضا(علیه السلام) إلی الإمام الجواد(علیه السلام) ونصبه ودلّ علیه وهو ابن ثلاث سنین، قلت للإمام(علیه السلام):
[ جعلت فداك، هذا ابن ثلاث سنین؟ فقال(علیه السلام): وما یضرّه من ذلک، فقد قام عیسی بالحجّۀ وهو ابن ثلاث سنین؛ [ 1634
هنگامی که امام رضا(علیه السلام) به امام جواد(علیه السلام) اشاره فرمود و او را به امامت منصوب کرد درحالی که سه ساله بود
به آن حضرت(علیه السلام) عرض کردم: فدایت گردم! فرزند شما سه سال بیشتر ندارد؟ حضرت فرمود: چه اشکال دارد، درحالی
که عیسی(علیه السلام) نیز در سه سالگی حجّت خدا گشت.
به امام جواد(علیه السلام) عرض شد: مردم به جهت کمی سنّ شما، امامت شما را انکار می کنند. حضرت در جواب فرمود:
وما ینکرون من ذلک وقد قال الله تعالی لنبیّه ": قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی الِله عَلی بَصِ یرَة أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی، " فوالله ما اتبعه حینئذ إلاّ
علی(علیه السلام)، وله تسع سنین، وأنا ابن تسع سنین.؛ [ 1635 ] چرا انکار می کنند، درحالی که خداوند به نبیّ خود فرمود: (اي
رسول ما!
[ [ صفحه 581
امت را بگو: طریقه من و پیروانم همین است که خلق را با بینایی و بصیرت، به سوي خدا دعوت کنیم) پس به خدا سوگند در آن
هنگام، او را متابعت نکرد مگر علیّ(علیه السلام)، درحالی که نه سال بیشتر نداشت و من نیز نه ساله هستم.
اطمینان شیعیان به امامت کودك
بر اساس شواهد تاریخی، مسئله عهده داري امامت در کودکی، از حضرت امام جواد(علیه السلام) شروع شد، زیرا وقتی پدرش امام
رضا(علیه السلام) از دنیا رحلت نمود، حضرت جواد(علیه السلام)هفت سال بیشتر نداشت. [ 1636 ] لذا آن حضرت(علیه السلام) در
هفت سالگی، متولّی رهبري شیعه امامیه، در مسائل دینی، عملی و فکري شد.
با دقت در این مسئله، پی می بریم که همین موضوع به تنهایی کافی است که به خطّ امامت هرچند در کودکی که در امام
جواد(علیه السلام) متجلّی شد و تا امامت امام مهدي(علیه السلام) ادامه یافت پی ببریم.
این مطلب هنگامی بیشتر روشن می شود که بدانیم: دانش آموختگان مدرسه اهل بیت(علیهم السلام) در طول تاریخ فداکاري و
جان فشانی هاي زیادي در راه تثبیت عقیده خود در مسئله امامت داشتند، زیرا داشتن چنین عقیده و فکري، منشأ دشمنی و خصومت
دستگاه خلفا با دوست داران اهل بیت(علیه السلام) بود.
این امر منجرّ به درگیري نظام سلطه با اهل بیت(علیهم السلام) و یاران آنان می شد لذا عده زیادي را زندانی و گروهی را نیز می
کشتند و این نشان می دهد که اعتقاد به ولایت اهل بیت(علیهم السلام) هرچند در کودکی براي آنان چنان روشن و مسلّم شده
بود، که از جان مایه می گذاشتند.
در این جا سؤال هایی مطرح شده که به آنها پاسخ می دهیم:
1 شاید شیعه امامیه به خاطر ملاحظه مقامات علمی و فکري شخصی، معتقد به امامت او در کودکی شده باشد، درحالی که او
هنوز به امامت نرسیده است. همان گونه که
[ [ صفحه 582
صفحه 360 از 494
ما الآن مشاهده می کنیم کودکانی داراي مقامات علمی بالایی هستند، ولی امام نیستند.
پاسخ:
این سخن بر خلاف واقعیت هاي تاریخی است، زیرا طائفه امامیه در آن زمان بزرگانی داشتند که از مدرسه علمی امام باقر، و امام
صادق و امام کاظم(علیهم السلام) دانش آموخته بودند، مدرسه اي که دربردارنده شاگردان آن امامان و شاگردانِ شاگردان آنان
بوده است.
در چنین مدرسه اي با آن پیشینه و قوّت فرهنگی قابل تصور نیست که دانش آموختگان آن، شخصی را امام قرار دهند که امام
نبوده است، اگر فردي پنجاه ساله آگاه به علوم مختلف باشد، آیا می توان گفت که امّت به جهت علم زیاد او، قائل به امامت و
ولایت او شده باشند؟ اگر این فرض امکان ندارد، پس در حقّ شخصی که هنوز به ده سالگی نرسیده، نیز امکان ندارد؛ زیرا مکتب
اهل بیت(علیهم السلام) در آن زمان، از قوي ترین مدارس فکري و فرهنگی بود. و عده اي از فارغ التحصیل هاي آن در کوفه، قم،
مدینه و جاهاي دیگر زندگی می کردند. بزرگان این مدرسه قطعاً با امام جواد(علیه السلام)و... معاشرت داشته و آن حضرت را
امتحان کرده بودند. باورکردنی نیست که بدون تفحص و تحقیق و رسیدن به یقین، به امامت کودکی اعتقاد پیدا کرده و در راه او
جان فشانی نموده باشند.
2 ممکن است کسی بگوید: طائفه امامیه، مفهوم و معناي امامت را نمی دانست، و گمان می کرد که امامت، مجرّد سلسله نسبی و
وراثتی است؟!
پاسخ:
این اشکال برخلاف شرط ها و نشانه هاي امامت است که به صورت متواتر یا مستفیض، از امیرالمؤمنین(علیه السلام) تا امام
رضا(علیه السلام) به جامعه شیعه رسیده است. شیعه امامیه قائل به امامت کسی است که معصوم از گناه، اشتباه و خطا بوده و از همه
افراد امّت خود داناتر باشد. هم چنین لازم است که بر امامت او تصریح شده باشد. این شرط ها با دلیل عقلی و نقلی قطعی ثابت
شده است.
هشام بن سالم می گوید: به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: آیا ممکن است در یک وقت دوامام باشد؟ امام(علیه السلام)
فرمود: خیر، مگراین که یکی از آن دو ساکت و مأمومِ دیگري باشد و آن دیگري ناطق و امام، امّا این که هر دو همزمان امامِ ناطق
باشند امکان ندارد.
[ [ صفحه 583
هشام می گوید: باز به حضرت(علیه السلام) عرض کردم: آیا ممکن است که امامت بعد از حسن و حسین(علیهما السلام)، در دو
. [ برادر محقّق گردد؟ حضرت فرمود: خیر.... [ 1637
از این روایت و روایات دیگر به خوبی استفاده می شود که شیعیان، اهمیّت فراوانی براي امامت قائل بودند و همواره درباره
خصوصیات و شرایط آن، از امامان خود سؤال می کردند.
3 شاید اعتقاد به امامت و ولایت امامان در کودکی، بر اساس تهدید و تحمیل از سوي بزرگان شیعه بوده است؟
پاسخ:
این فرضیه نیز باطل است، زیرا با ورع و قداست بزرگان طائفه امامیه، هیچ گاه نمی توان باور کرد که آنان با تهدید و تحمیل مردم
صفحه 361 از 494
را به اطاعت از اشخاص دعوت کرده باشند! بهویژه آن که بزرگان طائفه شیعه در طول این مدت در شدیدترین وضع به جهت
پذیرش دعوت اهل بیت(علیهم السلام) به سر می برده و در عین حال مردم را به پیروي از اهل بیت دعوت می نمودند. پذیرش
دعوت اهل بیت(علیهم السلام)، و دعوت به آنان، سود مادي و مقام ظاهري در پی نداشت تا توهم طمع به این امور باشد. پذیرفتنی
نیست که عقلا و علماي امامیه، به نادرستی بر امامت شخصی در کودکی تبانی و اتفاق داشته باشند، درحالی که این کار سبب
ایجاد انواع محرومیّت ها براي آنان بود! این نیست مگر این که دعوت ناشی از اعتقادِ به امامت آن شخص بوده است.
رهبري و امامت اهل بیت(علیهم السلام)، برخلاف دیگران، زعامتی همراه با سرباز، لشکر و ابهّت پادشاهی نبوده است. هم چنین
آنان دعوت سرّي همانند دعوت هاي صوفیه و فاطمیون نداشتند، زیرا آنان بین رهبر و مردم فاصله می انداختند، تا فرض شود که
رهبر از مردم دور است با آن که مردم به او ایمان دارند. امامان معصوم(علیهم السلام) براي مردم آشکار و معلوم بودند و معاشرت
با آنها از نزدیک امکان داشت به جز امام زمان(علیه السلام) که به دلایل سیاسی، معاشرت با آن حضرت محدود بود.
[ [ صفحه 584
اعتراف دشمن بر امامت کودك
خلفاي معاصر با امامان، به فضائل اخلاقی و کمالات معنوي و علمی امامان اعتراف می کردند و آن را زنگ خطري براي خود و
خلافت غاصبانه خویش پنداشتند و بر این اساس، تمام توان خود را براي از بین بردن امامان و فضایل شان به کار می بستند.
با توجّه به این مطالب به خوبی روشن می شود که مسئله امامت شخص هرچند در کودکی امري ثابت بوده است، زیرا وقتی امام،
مردم را به اطاعت خود دعوت می کند، طبیعتاً خود را در تمام زمینه ها شایسته تر می داند. در غیر این صورت مردم از او پیروي
نخواهند کرد. با این همه آیا ممکن است شخصی در کودکی، مردم را به امامت خود در ملأ عام دعوت کند و شیعیان نیز بدون
هیچ تحقیق و تفحّص، امامت او را پذیرفته و در راه او جان فشانی کنند؟ اما اگر در ابتداي دعوتش، حقیقت امر بر مردم روشن
نشده باشد، با گذر روزها، ماه ها و سال ها ممکن بود وضعیّت او در صورت عدم صحّت دعوتش، بر مردم آشکار شود.
حال اگر عدم صحت دعوت او براي مردم روشن نشود، آیا براي نظام حاکم نیز روشن نخواهد شد؟ آیا براي مقابله با آن دعوت
در صورتی که به مصلحت خود باشد موضع گیري نخواهد کرد؟ تنها تفسیرِ سکوت دستگاه خلافتِ معاصر با امام(علیه السلام) در
کودکی این است که نظام سلطه به این نتیجه رسیده بود که امامت شخص هر چند در کودکی امري مسلّم بوده است، بهویژه آن
که خلفا به طور مکرّر آن بزرگواران را امتحان کرده و به فضلشان اعتراف نموده بودند.
نص بر امامت کودك
از آن جا که یکی از راه هاي اثبات امامت شخص، تصریح و نصّ امام سابق است، گاهی سؤال می شود که آیا بر امامت امثال امام
جواد(علیه السلام) یا امام مهدي(علیه السلام) در کودکی نصّ و تصریحی وجود دارد؛ آیا امام رضا(علیه السلام) تصریح به امامت
فرزند کودکش، جوادالائمه(علیه السلام)نموده است؟ آیا امام عسکري(علیه السلام) بر امامت حضرت مهدي(علیه السلام) تصریح
کرده است؟
در پاسخ می گوییم: دو نوع نصّ نسبت به امام بعدي وجود دارد: یکی نصّ عام و
صفحه 362 از 494
[ [ صفحه 585
کلّی، که امامان بعد را شامل می شده است و دیگري نصّ خاص، که فقط اختصاص به امام
بعد از خود داشته است:
1 نصّ عام
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: پدرم به جابر بن عبدالله انصاري فرمود: از تو سؤالی دارم، هرگاه که توانستی نزد من بیا. جابر
عرض کرد: هر وقت که شما دوست داشته باشید من حاضرم. روزي خدمت امام باقر آمد، حضرت به او فرمود: اي جابر! از لوحی
که در دست مادرم فاطمه، دختر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) دیده اي و آنچه درباره آن به تو فرموده به ما خبر ده؟
جابر گفت: خدا را شاهد می گیرم که روزي بر مادرت فاطمه(علیها السلام) در حیات رسول خدا(صلی الله علیه وآله) وارد شدم،
تا تولد حسین(علیه السلام) را به او تبریک بگویم، که در دست او لوحی سبز دیدم، گمان کردم که از زمرّد است، در آن، نوشته
اي سفید یافتم شبیه رنگ خورشید. عرض کردم: پدر و مادرم فداي تو اي دختر رسول خدا! این لوح چیست؟ فرمود: این لوحی
است که خداوند به رسولش هدیه کرده و در آن اسم پدر، شوهر، دو فرزندم و اوصیایی از فرزندم نوشته شده است. پدرم به من
داده تا به آن شاد گردم.
جابر خطاب به امام باقر(علیه السلام) می گوید: مادرت فاطمه(علیها السلام) آن را به من داد، من آن را خوانده و از رویش براي
خودم استنساخ نمودم. امام صادق(علیه السلام) فرمود: پدرم به جابر فرمود: آیا ممکن است صحیفه را بر ما عرضه کنی. جابر عرض
کرد: آري. آن گاه بلند شد و با پدرم به سوي منزل رفتند. جابر در آن جا صحیفه اي از ورق بیرون آورد. حضرت(علیه السلام)به
جابر فرمود: در نوشته خود نظر کن تا من آن را بر تو بخوانم. جابر به صحیفه خود نظر کرد و پدرم تمام آن را مرتّب خواند....
. [1638]
. [ اسم ها و اوصاف هریک از امامان در آن لوح و صحیفه به طور مفصل ذکر شده است.... [ 1639
[ [ صفحه 586
2 نصّ خاص
الف) نصّ بر امام جواد(علیه السلام)
محمّد بن ابی نصر می گوید: فرزند نجاشی به من گفت: امام بعد از صاحبت امام رضا(علیه السلام) کیست؟ دوست دارم پاسخ
آن را بدانم. محمّد بن ابی نصر می گوید: نزد امام رضا(علیه السلام)رفتم و سؤال فرزند نجاشی را به امام عرض کردم. حضرت
. [ فرمود: امام، فرزند من است... [ 1640
معمّر بن خلاد می گوید: از امام رضا(علیه السلام) شنیدم که ضمن نقل مطلبی فرمود: چه حاجتی به آن است، این ابوجعفر است که
او را به جاي خود نشانده و جانشین خود قرار داده ام. و فرمود: ما اهل بیت کسانی هستیم که کودکان ما از بزرگانمان همه چیز را
. [ به ارث می برند. [ 1641
ابویحیی صنعانی می گوید: نزد امام ابی الحسن، علی بن موسی الرضا(علیه السلام) بودم، که فرزند کودك آن حضرت ابوجعفر را
. [ نزد او آوردند. امام(علیه السلام) فرمود: این مولودي است که پر برکت تر از او بر شیعیان ما، متولد نشده است. [ 1642
صفحه 363 از 494
ب) نصّ بر امام مهدي(علیه السلام)
محمّد بن علی بن هلال می گوید: از ناحیه امام عسکري دو سال قبل از وفاتش نامه اي به دستم رسید که در آن، خبر از جانشین
. [ بعد از خود داده بود و نیز سه روز قبل از وفاتش نامه اي دیگر براي من فرستاد و در آن خبر از جانشین بعد از خود داد. [ 1643
. [ عمرو اهوازي می گوید: امام عسکري فرزند خود را به من نشان داد و فرمود: این، صاحب و امام شما بعد از من است. [ 1644
[ [ صفحه 587
حمدان قلانسی می گوید: به عمري عرض کردم: آیا امام عسکري(علیه السلام) از دنیا رحلت نمود؟ فرمود: آري، ولی کسی را به
. [ جانشینی خود قرار داد که گردنش مثل این است. اشاره به دست خود نمود. [ 1645
عظمت امام جواد در کودکی
در کودکی از امام جواد(علیه السلام) فضائل و کمالاتی آشکار شد که انسان یقین به امامت و ولایت آن حضرت(علیه السلام) پیدا
می کند. از جمله:
1 شبلنجی می نویسد:
چون مأمون از خراسان به بغداد آمد، نامه اي خدمت امام محمّد تقی(علیه السلام)نوشت و با عزت و احترام تمام آن جناب را طلبید.
چون آن حضرت به بغداد تشریف آورد، پیش از آن که مأمون او را ملاقات کند، روزي مأمون به قصد شکار عازم صحرا شد. در
بین راه به جمعی از کودکان رسید که ایستاده بودند. چون آنان ابهّت مأمون را مشاهده کردند، پراکنده شدند، جز آن حضرت که
از جاي خود حرکت نفرمود و با نهایت وقار در جاي خود ایستاد، تا آن که مأمون نزدیک شد و از مشاهده آثار متانت و وقار او
متعجّب گردید. عنان کشید و پرسید: اي کودك! چرا مانند کودکان دیگر از سر راه دور نشدي؟
حضرت(علیه السلام) فرمود: اي خلیفه! راه تنگ نبود که بر تو گشاده کنم، و جرم و خطایی هم نداشتم که از تو بگریزم و گمان
ندارم تو کسی را بدون جرم مجازات کنی.
مأمون از شنیدن این سخنان سخت متعجب شد و از مشاهده حسن و جمال او، دل از دست داد و پرسید: اي کودك! نام تو چیست؟
فرمود: پسر علی بن موسی الرضا(علیه السلام) هستم.
مأمون چون نسبش را شنید، بر پدرش درود و رحمت فرستاد و روانه صحرا شد. چون به صحرا رسید نظرش به مرغی افتاد. باز
شکاري به سوي او فرستاد، آن باز مدّتی ناپدید شد. چون از آسمان برگشت، ماهی کوچکی در منقار داشت که هنوز نیمه جانی
[ [ صفحه 588
داشت. مأمون از مشاهده آن در شگفت شد و ماهی را در دست خود گرفته، به شهر بازگشت. چون به همان جایی رسید که هنگام
رفتن، حضرت جواد(علیه السلام) را دیده بود، کودکان پراکنده شدند، ولی حضرت(علیه السلام) از جاي خود حرکت نفرمود.
مأمون گفت: اي محمّد! این چیست که در دست دارم؟
حضرت(علیه السلام) فرمود: حق تعالی دریایی چند خلق کرده است که ابر از آن دریاها بلند می شود و ماهیان ریز با ابر بالا می
روند، و بازهاي پادشاهان آن را شکار می کنند و پادشاهان آن را در دست می گیرند و سلاله نبوت را با آن امتحان می کنند.
صفحه 364 از 494
مأمون از مشاهده این معجزه، شگفت زده شد و گفت: حقّا که تویی فرزند رضا(علیه السلام). و سپس آن حضرت را به جهت
. [ فضل، علم و کمال و عقل، نزد خود نگاه داشت. [ 1646
2 ابن حجر هیتمی و دیگران نقل کرده اند:
مأمون می خواست دختر خود را به حضرت جواد(علیه السلام) تزویج کند، بنی عباس، از شنیدن این قضیه، به صدا درآمده، به او
گفتند: خلافت هم اکنون در دست بنی عباس است، چرا می خواهی آن را به بنی هاشم منتقل کنی؟
مأمون در جواب گفت: علت آن، کثرت علم و فضل این کودك است.
آنان جواب دادند: او کودکی خردسال است و هنوز اکتساب علم و کمال نکرده است. اگر صبر کنی که کامل شود و بعداً با او
وصلت نمایی، بهتر است.
مأمون گفت: شما ایشان را نمی شناسید. علم ایشان از جانب خداوند است و کوچک و بزرگ آنان از دیگران افضل اند. اگر می
خواهید این امر بر شما ثابت شود، علما را جمع کنید و با او مباحثه نمایید.
عباسیان قبول نموده، اتفاق کردند که یحیی بن اکثم، قاضی القضات آن عصر، با او بحث کند. از این رو در یک روز معین، در
مجلس مأمون حاضر شدند و یحیی بن اکثم، مسائلی را از حضرت جواد(علیه السلام) پرسید، و آن حضرت(علیه السلام) به بهترین
وجه از آنها پاسخ داد.
سپس مأمون از امام(علیه السلام) خواست که یحیی بن اکثم را امتحان نموده، از او سؤال کند.
[ [ صفحه 589
حضرت(علیه السلام) به او فرمود: از تو سؤال کنم؟ یحیی در جواب عرض کرد: اختیار با شما است.
اگر جواب آن را بدانم می دهم وگرنه از محضر شما استفاده می کنم.
امام جواد(علیه السلام) پرسید: نظر تو چیست درباره مردي که در اول روز، به زنی به حرام نگاه کرد و در وسط روز نگاهش به آن
زن حلال گشت. هنگام ظهر، نظر بر او حرام شد و در وقت عشا، دوباره بر او حلال گشت، نصف شب باز زن بر او حرام شد و
هنگام صبح نگاه به آن زن بر او حلال گشت. سرّ این قضیه چیست و چرا آن زن این گونه بر او حلال و حرام شده است؟
یحیی بن اکثم در جواب عرض کرد: به خدا سوگند که از این مسئله اطلاعی ندارم و اگر شما صلاح می دانید جواب آن را
بفرمایید.
امام جواد(علیه السلام) فرمود: آن زن کنیز کسی بود. در اول روز مردي اجنبی به او نگاه کرد که نظر او حرام بود. آن مرد در نیمه
روز آن کنیز را از صاحبش خرید و از این طریق کنیز را بر خود حلال کرد. هنگام ظهر آن زن را آزاد کرد، لذا بر او حرام شد. در
وقت عصر با او ازدواج نمود و او را بر خود حلال گرداند. و غروب او را ظِهار کرد و زن بر او حرام شد. هنگام عشا، کفاره ظهار
پرداخت و دوباره او را بر خود حلال کرد. نیمه شب آن زن را یک طلاقه کرده و او را بر خود حرام نمود، ولی هنگام صبح به آن
زن رجوع کرده و دوباره آن زن بر او حلال شد.
هنگامی که سخنان امام جواد(علیه السلام) به پایان رسید، مأمون رو به عباسیان کرد و گفت: آیا به آنچه که انکار می کردید
. [ رسیدید؟ سپس دخترش را به عقد امام جواد(علیه السلام)درآورد. [ 1647
عظمت امام مهدي در کودکی
صفحه 365 از 494
امام مهدي(علیه السلام) از خردسالی آثار امامت و فضل و کمال در او نمایان بود. اینک به برخی از آنها اشاره می کنیم.
[ [ صفحه 590
1 حکیمه از جمله کسانی است که قصه ولادت امام زمان(علیه السلام) را نقل می کند، در آن قصّه می گوید:
...روز هفتم ولادت حضرت خدمت امام عسکري(علیه السلام) رسیدم. حضرت فرمود: اي عمه! فرزندم را نزد من بیاور، او را نزد
پدرش آوردم، ایشان خطاب به فرزند خود فرمود: سخن بگو اي پسرم. در این هنگام بود که مهدي(علیه السلام) شهادتین را به زبان
جاري کرده بر یکایک پدران معصوم خود درود فرستاد. آن گاه این آیه را تلاوت نمود ": وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی
. [ اْلَأرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّۀً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ. [" 1648
2 عثمان بن سعید عمري با چهل نفر از شیعیان خدمت امام عسکري(علیه السلام) رسیدند تا از امام و جانشین بعد از او آگاه شوند.
امام(علیه السلام) فرمود: آمده اید تا از حجّت بعد از من سؤال کنید؟ گفتند: آري. در این هنگام کودکی وارد مجلس شد گویا
. [ پاره اي از ماه... [ 1649
3 نسیم خادمه امام عسکري(علیه السلام) می گوید: یک شب پس از ولادت حضرت مهدي(علیه السلام)، بر او وارد شدم، ناگهان
نزد او عطسه اي کردم. حضرت(علیه السلام) فرمود: خداوند تو را رحمت کند. من به این دعا خشنود شدم. آن گاه فرمود: آیا
. [ بشارت دهم تو را به عطسه؟ عرض کردم: آري. فرمود: عطسه امان از مرگ است تا سه روز. [ 1650
4 احمد بن اسحاق می گوید: نزد امام عسکري(علیه السلام) رفتم تا از جانشین او سؤال کنم. حضرت ابتدا فرمود: اي احمد بن
اسحاق! خداوند هرگز زمین را از ابتداي خلقت آدم از حجت خالی نگذاشته است و تا روز قیامت نیز خالی نخواهد گذاشت. با او
بلا را از اهل زمین دفع می کند، و باران نازل کرده و برکات زمین را خارج می گرداند. عرض کردم: اي فرزند رسول خدا! امام و
خلیفه بعد از تو کیست؟ حضرت بلند شده وارد اطاق شد، و درحالی که کودکی بر روي شانه او بود، بیرون آمد. صورت کودك
همانند ماه شب چهارده، با حدود سه سال سنّ. آن گاه فرمود: اي احمد بن اسحاق! اگر کرامت تو بر خدا و حجت هاي خدا نبود،
این فرزند را بر تو نشان نمی دادم. او هم نام و هم کنیه رسول
[ [ صفحه 591
خداست. کسی است که زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد. همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد....
آنگاه عرض کردم: آیا علامتی هست که سبب اطمینان قلب من گردد؟ در این هنگام کودك به سخن آمد و با زبان عربی فصیح
. [ فرمود: من بقیۀ الله در روي زمین، و انتقام گیرنده از دشمنانم.... [ 1651
5 عبدالله بن جعفر حمیري می گوید: از محمّد بن عثمان عمري سؤال کردم: آیا صاحب این امر را دیده اي؟ فرمود: آري، آخرین
. [ باري که دیدم در کنار خانه خدا بود که می گفت: بار خدایا! وعده اي که به من داده اي عملی ساز. [ 1652
نقد و بررسی شبهات
کودك ممنوع از تصرف در اموال
صفحه 366 از 494
شیخ مفید(رحمه الله) می گوید: شاید به شیعیان گفته شود که شما چطور اعتقاد به امامت دوازده امام دارید و حال آن که می دانید
در میان آنان کسانی هستند که پدرانشان آنان را در کودکی درحالی که به حدّ رشد و بلوغ نرسیده اند جانشین خود قرار داده
اند، همانند ابی جعفر، محمّد بن علی بن موسی(علیه السلام)، که هنگام وفات پدرش، هفت سال داشت و همانند قائمِ شما که او را
می خوانید، درحالی که سنّ او هنگام وفات پدرش نزد اکثر مؤرّخان پنج سال بوده است. و ما به جهت عادتی که در هیچ زمانی
نقض نشده، می دانیم شخص در چنین سنّی، به حدّ رشد نمی رسد؟! خداوند متعال می فرماید ": وَ ابْتَلُوا الْیَتامی حَتّی إِذا بَلَغُوا
النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ؛ [" 1653 ] و اگر خداوند متعال کسی را که به حدّ بلوغ نرسیده از تصرف در
اموالش منع می کند؛ پس چگونه ممکن است او را امام قرار دهد، زیرا امام، ولیّ بر خلق در تمام امور دین و دنیا
[ [ صفحه 592
است؟! و صحیح نیست که والی و سرپرست تمام اموال از قبیل صدقه ها و خمس ها و امین بر شریعت و احکام، امام فقیهان، قاضیان
. [ و حاکمان و مانع کثیري از صاحبان خرد در کارها، کسی باشد که ولایت بر درهمی از اموال خود هم ندارد.... [ 1654
همو در پاسخ می گوید:
این اشکال از کسی صادر می شود که بصیرتی در دین ندارد، زیرا آیه اي را که مخالفان در این باب به آن اعتماد کرده اند، خاص
است و شامل امام معصوم نمی شود، زیرا خداوند متعال با برهان قیاسی و دلیل سمعی، امامت آنان را ثابت فرموده و این می رساند
که امام، مخاطب آیه فوق نمی باشد و از زمره ایتام خارج است. و هیچ اختلافی بین امّت نیست که این آیه، مربوط به کسانی است
که عقلشان ناقص است و هیچ ربطی به آنان که عقلشان به عنایت الهی به حدّ کمال رسیده، ندارد اگرچه کودك باشد. لذا آیه
. [ شریفه شامل ائمه اهل بیت(علیهم السلام) نمی شود. [ 1655
از این جا پاسخ پرسش هاي دیگر نیز درباره امامت کودك داده می شود مثل این که طفل چگونه می تواند امام باشد، درحالی که
نمی تواند حتّی امام جماعت باشد؟ طفل چگونه می تواند امام باشد با آنکه معامله با او صحیح نیست؟
طفل چگونه می تواند امام باشد درحالی که عقد او باطل است؟
طفل چگونه می تواند امام باشد درحالی که شهادت او جز در موارد خاص باطل است؟ طفل پنج ساله چگونه نمازش بر جنازه امام
صحیح است؟
منشأ تمام این اشکالات این است که امام را با دیگران مقایسه کرده ایم و براي او امتیاز خاصی قائل نیستیم. ولی اگر معتقد شدیم
که امام اگرچه کودك باشد کسی است که با معجزه و نصّ، امامتش ثابت شده و عقلش به عنایت الهی کامل گردیده است،
دیگر او را با مردم عوام مقایسه نکرده و احکام آنان را بر او تطبیق کنیم. از آن جا که کودك و کسی که به حدّ بلوغ نرسیده،
عقلش رشد نیافته و هنوز مصالح و مفاسد خود را درك نمی کند، لذا از یک سري کارهاي اجتماعی ممنوع شده است. ولی امام از
ابتدا مورد
[ [ صفحه 593
توجه خاص خداوند متعال قرار گرفته و عقلش کامل شده است، تا بتواند دیگران را دستگیري کرده و به کمال برساند، همان گونه
که سراسر زندگانی امام و قضایایی که اتفاق افتاده بر این مطلب گواهی می دهد.
صفحه 367 از 494
با این بیان برخی دیگر از پرسش ها نیز پاسخ داده می شود؛ مثل اینکه می گویند: هدایت جامعه از وظائف امام است و هدایت انواع
و اقسامی دارد؛ مثل هدایت تکوینی، تشریعی و باطنی؛ چگونه طفل می تواند انواع و اقسام این هدایت ها را بر عهده گیرد، درحالی
که هریک از آنها وظیفه بسیار سنگینی است، که احتیاج به قابلیت هاي خاص دارد؟
پاسخ همان است که اشاره شد، زیرا اگر خداوند متعال به کسی مقام هدایت و امامت می دهد؛ قابلیتش را نیز عنایت می فرماید.
عقل او را به حدّ اعلاي رشد و کمال می رساند، اگرچه خود نیز در رسیدن به کمال دخیل است، ولی همه به لطف و عنایت الهی
است و واقعیت خارجی این امر را تصدیق می کند. همان گونه که حضرت عیسی(علیه السلام)در گهواره با مردم سخن گفت.
امامت طفل و تکلیف
گاهی سؤال می شود که طفل چگونه می تواند امام و رهبر باشد درحالی که تکلیف ندارد، و به حدّ بلوغ نرسیده است. و چون بر
اعمالش عقوبت مترتّب نیست، ممکن است که لغزش هایی از او سرزند، که این، با مقام و شأن امامت سازگاري ندارد؟
پاسخ: بلوغ در حقیقت رسیدن به حدّ رشد عقلانی است و این که براي نوجوانان سنّ بلوغ را پانزده سال قرار داده اند، براي این
است که غالباً در این سن نوجوانان به رشد عقلانی می رسند، ولذا می توانند مورد خطاب خداوند متعال قرارگیرند و صلاح و فساد
خود را درك کنند. خداوند متعال می فرماید " وَ ابْتَلُوا الْیَتامی حَتّی إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ؛"
1656 ] یتیمان را آزمایش کنید تا هنگامی که بالغ ]
[ [ صفحه 594
شده تمایل به نکاح پیدا کنند اگر دیدید آنها قادر به درك مصالح زندگانی خود هستند اموالشان را به آنها بازدهید.
ولی اگر افرادي در کودکی به طور یقین و قطع به حدّ اعلاي کمال و رشد رسیدند که باید هم رسیده باشند، وگرنه امامت و
نصب آنها بی معنا خواهد بود قطعاً مورد تکلیف خواهند بود، و از آن جا که عقل کاملی داشته و از مقام عصمت بهره مندند،
هرگز کار ناشایست انجام نخواهند داد.
از این جا پاسخ اشکال برخی از علماي اهل سنت، درباره ایمان و اسلام امام علی بن ابی طالب(علیه السلام)، قبل از بلوغ نیز داده
می شود، آنان می گویند: علی بن ابی طالب(علیه السلام) به حدّ بلوغ نرسیده بود، ولذا اسلامش ارزش ندارد، اسلامی که بدون
تعقّل و فهم و شعور عقلانی باشد چه فائده اي دارد؟ درحالی که اسلام ابوبکر در سنین بالا بوده است، و اسلام در این سنّ با تعقل
و فکر همراه بوده و از این رو داراي ارزش خاصی است.
پاسخ: علی(علیه السلام) اگرچه قبل از بلوغ اسلام آورد، ولی او از کمال و عقلانیت کافی برخوردار بود، دوره کودکی علی(علیه
السلام) با همراهی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) سپري شد. ولذا رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را بر دیگران ترجیح داده تحت
تربیت خاص او قرار گرفته بود. با بصیرت کامل اسلام را برگزید و در حقیقت باید گفت: اسلام و شهادتین را به زبان جاري کرد،
زیرا او کسی بود که از هنگام ولادت، ذکر توحید را بر زبان داشت و به نبوت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)معتقد بود زمانی که
دیگران مشغول بت پرستی بوده، و از توحید روي گردان بودند. پس حقیقتاً علی(علیه السلام)اولین مؤمن و مسلمان است. چه کسی
گفته که هرکسی سنّش بیشتر است، عقلش نیز بیشتر است؟ چه بسیار افراد بزرگ سال که یک دهم عقل و رشد یک کودك را هم
ندارند.
صفحه 368 از 494
علت امامت کودك
گاهی سؤال می شود: چه ضرورتی دارد امام، کودك باشد، درحالی که ممکن است مورد شک و تردید عدّه اي قرار گیرد؟
پاسخ: ممکن است عواملی چند در این انتخاب مؤثّر باشد:
[ [ صفحه 595
1 امتحان مردم؛ زیرا با اثبات امامت طفل، از راه معجزه و جهات دیگر، انسان مورد امتحان قرار می گیرد که چگونه در برابر حقّ
تسلیم گردد، همان گونه که حضرت عبدالعظیم حسنی(علیه السلام) این گونه امتحان شد و لذا مورد تکریم خاص قرار گرفت. و نیز
علی بن جعفر(علیه السلام) که در سن بالا به امام جواد(علیه السلام) احترام می گذاشت، تا به حدّي که کفش هاي حضرت
جواد(علیه السلام) را جفت می کرد و هنگامی که از او سؤال شد چرا چنین می کند، درحالی که با مقام و شأن او سازگاري ندارد،
در جواب می گوید: خداوند این محاسن سفید را لایق مقام امامت ندانست، ولی این کودك را شایسته این مقام دید. این افراد به
جهت این نوع تسلیم ها در مقابل حق، به مقامات عالی رسیدند.
2 براي اثبات این که امامت این شخص، از جانب خداوند است، زیرا اگر امامان تنها در بزرگ سالی به مقام امامت نائل می
شدند، ممکن بود گمان شود که مقامات و کمالات آنان همه اکتسابی است. ولی در طفل صغیر، هیچ گاه این گمان برده نمی
شود. و اگر طفلی، فضائلی در حدّ امامت داشت، شکّی نیست که ازجانب خداوند است، همان گونه که در مورد امام جواد(علیه
السلام) چنین اتفاق افتاد. ولذا یک توجیه براي امّی بودن پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)این است که کسی گمان نکند معارفی را
که براي مردم آورده، از دیگران فراگرفته، و یا در کتابی خوانده است.
3 براي اثبات این که مقام و منزلت، بر اساس لیاقت است نه بزرگی سنّ، چنان که در جریان فرماندهی اسامۀ بن زید چنین بود،
زیرا درحالی که عده اي از صحابه بر عزل او اصرار داشتند، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به جهت لیاقت وي، اصرار بر فرماندهی
او داشت.
4 از آن جا که تا امام رضا(علیه السلام)، امامان را یکی پس از دیگري به شهادت می رساندند، سنّت الهی بر این قرار گرفت که
از زمان امام جواد(علیه السلام)، امامت در سنین پایین قرارگیرد، تا حاکمان جور و ظلم به امامت آنان باور نداشته و آنها را نکشند،
تا این که نوبت به امام زمان رسید، فهمیدند امامت در کودکی ممکن است، آنان از امتحان امامت در همان سنین کم سربلند بیرون
آمدند، لذا خواستند امام را به قتل برسانند، که خواست خدا بر آن تعلّق گرفت که امام دوازدهم از هنگام ولادت در پشت پرده
غیبت قرار گیرند.
[ [ صفحه 596
قاعده لطف و امامت طفل
گاهی گفته می شود: امامت طفل با قاعده لطف، آن هم لطف مقرّب سازگاري ندارد، زیرا لطف مقرّب آن است که خداوند متعال
هر عملی که در راستاي اهداف خلقت، براي رسیدن انسان به کمال مؤثّر است، انجام دهد، وگرنه نقض غرض خلقت است. ولذا
صفحه 369 از 494
لطف بر خداوند متعال واجب است. و می دانیم که قرار دادن و عطاکردن امامت به طفل از آن جا که مورد شک و تردید برخی از
افراد خواهد شد، خلاف لطف است.
پاسخ: گاهی لطف اقتضا می کند که امامت در کودکی باشد، زیرا همان گونه که اشاره شد: هم مردم با آن امتحان می شوند و هم
برعکس گروهی به امامت او یقین پیدا می کنند، زیرا ممکن است کسی احتمال دهد که فضائل و کمالات و معلومات را امام در
طول عمر از دیگران کسب کرده یا با تجربه به دست آورده باشد، ولی این احتمال در امامت کودك وجود ندارد. و دیگر این که:
انسان بفهمد که امامت به لیاقت است، نه به بزرگی سنّ.
امامت در اختفا
برخی سؤال می کنند که چرا امام زمان(علیه السلام) از ابتداي کودکی در نهان به سر بردند، در حالی که وظیفه امام حضور در
میان مردم و ارشاد آنان است؟ به بیانی دیگر: چرا امام عسکري(علیه السلام) فرزند خود را از هنگام ولادت، از مردم مخفی داشت؟
براي پاسخ باید مقداري به تاریخ عصر امام حسن عسکري(علیه السلام) بازگردیم؛ آن حضرت معاصر با سه نفر از حاکمان بنی
عباس؛ معتزّ، مهتدي و معتمد عباسی است، معتمد فردي متعصّب و دشمن اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود. هرکس حوادث
سال هاي 257 تا 260 را که ایّام حکومت او بود، مطالعه کند، به سفّاکی و ستم او به علویین خصوصاً اهل بیت پیامبر اکرم(صلی
الله علیه وآله) پی خواهد برد. از آن جا که می دانست مهدي موعود با ستمگران مبارزه کرده و زمین را پر از عدل و داد خواهد
کرد، جاسوس هایی از زنان قابله مامایی در خانه امام عسکري(علیه السلام) قرار داده بود، تا با ظاهر شدن اثر وضع حمل در
هریک از کنیزان حضرت به دستگاه حکومت اطلاع دهند، تا هرچه سریع تر با آن مقابله کند.
[ [ صفحه 597
فشار سیاسی به امام عسکري(علیه السلام) و کنترل ارتباط ها و تماس ها با حضرت به حدّي شدید بود که به شیعیان و اصحاب خود
سفارش نموده بود تا در ملأ عام کسی بر او سلام نکند، یا با دست به او اشاره ننماید، زیرا در این صورت در امان نخواهند بود.
. [1657]
تنها راه ارتباط با حضرت، تجمّع اصحاب در یکی از خانه ها، آن هم در تاریکی شب، بود.
سیّد مرتضی(رحمه الله) زمان امام عسکري و ارتباط مردم با آن حضرت را چنین توصیف می کند:
امام عسکري(علیه السلام) کسی را به سراغ اصحاب و شیعیان خود می فرستاد و به آنان می فرمود: بعد از وقت عشا در فلان موضع
. [ و فلان خانه، در فلان شب جمع شوید، که مرا در آن جا خواهید دید. [ 1658
ابن شهرآشوب از داود بن اسود نقل می کند: امام عسکري(علیه السلام) عصایی به من داد و فرمود: آن را به عَمري بده. در بین راه
عصا از دست من افتاد و شکست، ناگهان در وسط آن مکتوبی را یافتم. خدمت امام(علیه السلام) رسیدم و قضیه را عرض کردم.
حضرت فرمود: هرگاه کسی را یافتی که ما را دشنام می دهد راه خود را در پیش گیر و به مأموریتی که فرستاده شده اي عمل کن،
مبادا که جواب دشنام و شماتتِ دشمنانِ ما را بدهی، یا خودت را معرفی کنی، زیرا ما در شهر و کشور بدي هستیم، تو راه خود را
. [ پیش گیر؛ و بدان که به طور حتم خبرها و حالات تو به ما می رسد؛ به این مطلب خوب دقت کن. [ 1659
محمّد بن عبدالعزیز بلخی می گوید: یک روز در خیابان گوسفندان نشستم، ناگاه مشاهده کردم که امام عسکري(علیه السلام) از
منزل خود خارج شده به سوي خانه عمومی در حرکت است. با خود گفتم: اگر با صداي بلند بگویم: اي مردم! این حجت خدا در
صفحه 370 از 494
میان شما است، او را بشناسید، آیا مرا خواهند کشت؟ در این فکر بودم که امام عسکري(علیه السلام) به من نزدیک شد و با انگشت
سبابه بر دهان مبارك خود گذاشت، و به من فهماند که
[ [ صفحه 598
سکوت کنم. شبِ همان روز به خدمت حضرت شرفیاب شدم. آن حضرت فرمود: یا باید کتمان کنی و یا این که کشته خواهی شد،
. [ جان خود را به خاطر خدا حفظ کن. [ 1660
شدّت اختناق در عصر امام عسکري(علیه السلام) به حدّي رسید که اصحاب آن حضرت به توصیه او عمل کرده و هنگام نقل
روایت تصریح به نام او نمی کردند. ولذا مقدس اردبیلی در جامع الرواة می گوید: هر روایتی که اصحاب امام عسکري(علیه
. [ السلام) از شخصی با عنوان رجل نقل کرده اند، او امام عسکري(علیه السلام) است. [ 1661
امید و آرزوي شیعه و پیروان اهل بیت(علیهم السلام) در آن عصر، این بود که بتوانند در راه رفتوآمد حضرت بنشینند تا شاید، او را
زیارت کنند.
یکی از شیعیان دچار شبهه وثنیّت شده بود، در راه بازگشتِ امام از دارالاماره نشست، تا شاید حضرت را مشاهده کرده و از او
. [ جواب شبهه اش را بخواهد، که ناگهان حضرت با اشاره انگشت سبابه به او فهماند که خدا یکی است. [ 1662
با وجود همین فشارهاي شدید سیاسی بود که حضرت، نظام وکالت را تأسیس کرد، تا هم بتواند به نیازهاي مردم رسیدگی کند و
هم از گرفتاري هایی که از ناحیه ملاقات ها براي مردم حاصل می شد، بکاهد.
در این موقعیت حسّاس سیاسی، امام زمان(علیه السلام) متولد شد؛ کسی که حجت خدا در روي زمین، بعد از امام عسکري(علیه
السلام) خواهد بود و دوازدهمین امامی است که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) وعده داده که خواهد آمد و بعد از او قیامت
برپاخواهد شد؛ کسی که قرار است به کمک و لطف و عنایت خداوند در آخرالزمان حکومت توحیدي فراگیر برپا کرده و با
رهبري خود زمین را پر از عدل و داد کند؛ کسی که به جهت قیام غیرمترقّبه اش، نمی تواند بیعت کسی را بر گردن گیرد، آیا چنین
امامی نباید از ابتداي ولادت و حتّی از هنگام به امامت رسیدن از دید عموم مردم غائب باشد، اگرچه در میان مردم است و با آنان
زندگی می کند؟ قطعاً باید این چنین باشد وگرنه برخلاف مصالح کلّی عالم خواهد بود.
[ [ صفحه 601
امام علی